آخرین فعالیت‌ها


  • خرمگس
    ستاره داد
  • میرا
    ستاره داد
  • ناتور دشت
    ستاره داد
  • بر باد رفته 1 (2 جلدی)
    از بر باد رفته 1 (2 جلدی) :

    اسکارلت از روی ناشکیبایی فریاد زد: «اوه پاپا، اگه باهاش ازدواج کنم همه این چیزا رو تغییر میدم.» جرالد با عصبانیت گفت: « اوه تغییر میدی، میتونی؟ پس تو چیزی از زندگی یک مرد نمی‌دونی، اشلی رو رها کن. هیچ زنی تا حالا نتونسته کوچیکترین تغییری در شوهرش به وجود بیاره، اینو فراموش نکن… (...)

  • راز فال ورق
    ستاره داد
  • داش آکل
    ستاره داد
  • ناطور دشت
    ستاره داد
  • مادربزرگت رو از این‌جا ببر
    از مادربزرگت رو از این‌جا ببر :

    یک شب که برای شام آمده بود خانه‌ی ما پدرم برای اینکه او را به حرف بیاورد گفت «راجع به اتفاق‌های وحشتناک زندگیت حرف بزن. تا حالا بهتون گفته بودم یایا جسد برادرش رو وسط جاده پیدا کرده؟ با چاقو از چونه تا شکمش رو جر داده بودن، یه مشت قاتل سر هیچ و پوچ کشته بودنش. برادرش! می‌تونین همچین چیزی رو تصور کنین؟». خواهرم لیسا یک هسته‌ی زیتون پرت ... (...)

  • مادربزرگت رو از این‌جا ببر
    از مادربزرگت رو از این‌جا ببر :

    تمام بعد از ظهر پشت میز یایا می‌نشستیم و گوشت آب‌پز ریش‌ریش با پای اسفناج می‌خوردیم. مزه‌ی غذا جوری بود که انگار مدت‌ها پیش پخته شده بود و بعد در یک چمدان خیس و بدبود قرار گرفته بود تا جا بیفتد. غذاهایش را در چاشنی‌هایی عجیب و لزج می‌خواباند و به جای دیگ و قابلمه در کتری‌های سیاه جادوگرها می‌پخت‌شان. وقتی غذا را می‌کشید نسخه‌ای حماسی از دعای پیش ار ... (...)

  • مادربزرگت رو از این‌جا ببر
    از مادربزرگت رو از این‌جا ببر :

    به دو دلیل به من اجازه می‌داد چمن حیاط را کوتاه کنم: یک، خسیس‌تر از آن بود که پول باغبان بدهد و دو، خودش از این کار متنفر بود. یک بار گفت «دوستم روی یک کپه گل لیز خورد و پاش رفت لای پره‌های چمن‌زن. پاش و برداشت و رفت بیمارستان، ولی دیگه برای پیوند دیر شده بود. می‌تونی تصور کنی؟ بیچاره در حالی که پاش رو گذاشته بوده روی ... (...)

  • آخرین کتاب جهان
    از آخرین کتاب جهان :

    بهترین سیب روی درختمان را پیدا می‌کند و آن را به من می‌دهد: "می‌دونی وقتی اولین گازو بهش می‌زنی، طعم چی می‌ده؟ - نه، چی؟ - آسمونِ آبی. - خُل شدی؟ - تا حالا آسمون آبی خوردی؟ گاهی اوقات بهتره امتحانش کنی. طعم سیب می‌ده (...)

  • اتحادیه ابلهان
    از اتحادیه ابلهان :

    - کی؟ - «سندیکا. هر کسی که هستند. به دست هام نگاه کن.» ایکنیشس پنجه هایش را جلو صورت مرد گرفت. «دستگاه عصبی‌ام به خاطر ضربه ای که تحمل کرد در آستانه طغیانی بزرگ علیه من است. اگر غش کردم توجهی نکنید.» - آخه چی شده؟ - یکی از اعضای گروه زیرزمینی تبه‌کاران نوجوان منو توی خیابان کاروندله محاصره کرد. … - چه شکلی بود؟ - شبیه هزاران جوان دیگر. جوش، فکل، صدای دورگه، ... (...)

  • اتحادیه ابلهان
    از اتحادیه ابلهان :

    عظمت هیبتم، پیچیدگی جهان‌بینی‌ام، نجابت و سلیقه‌ی مستتر در شکل حمل وسیله نقلیه‌ام و همچنین وقارم در تعامل با لجنزار دنیای امروز همه دست به دست هم داده‌اند تا کلاید را آشفته و سردرگم کنند. (...)

  • 1984
    از 1984 :

    اگر بقیه مردم دروغ حزب را می‌پذیرفتند. اگر تمام مدارک با هم جور بود و یک چیز را نشان می‌داد. آن وقت دروغ به تاریخ راه می‌یافت و به حقیقت بدل می‌شد. (...)