مادرم همیشه دیگران را می‌بیند. او برای آدم‌ها ارزش زیادی قائل است و بیش‌ترِ وقت خود را با مردم می‌گذراند. غریبه‌ها به او توجه می‌کنند و او پاسخ توجه آن‌ها را می‌دهد. او ملکه‌ای‌ست که با مهربانی حکومت می‌کند؛ شاید به همین دلیل است که مردم به او خیره می‌شوند. آن‌ها ماتِ مادرم می‌شوند؛ چرا که او دوست‌داشتنی‌ست. آن‌ها ماتِ مادرم می‌شوند؛ چراکه او خودِ عشق است. من همیشه در حال کشف مادرم هستم و همیشه به تماشای مردمی می‌نشینم که مادرم را تماشا می‌کنند. او درست مثل یک کودک، زیباست. و غریبه‌ها هر روز این‌را به مادرم می‌گویند. من باید یاد بگیرم که چطور با زیبایی‌ام کنار بیایم؛ چراکه زیبایی یک مسئولیت است. وقتی زیبا هستی، مردم از تو انتظار بیش‌تری دارند. گمانم این‌طور باشد.