مجموعه داستان خارجی

رویاهای بیداری

وقتی می‌پیچیم پشت ساختمان، درجا خشک‌مان می‌زند. آدمی هم‌هیکل پسربچه‌های شش هفت ساله، لخت و عوری روی برف‌ها نشسته و به ما خیره شده است. انگار تازه پوستش را سراپا کنده‌اند. خون تازه بی‌آنکه بچکد رو گوشت‌های نمایانش می‌درخشد. ساکت پاهایش را جمع کرده و به ما زل زده است.

چشمه
9789643628116
۱۳۹۰
۸۰ صفحه
۴۵۹ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده محمدرضا گودرزی
۱۰ رمان ( Mohammadreza Goudarzi)
دیگر رمان‌های محمدرضا گودرزی
در چشم تاریکی
در چشم تاریکی
آنجا زیر باران
آنجا زیر باران
تا جایی که می‌توانی گاز بده
تا جایی که می‌توانی گاز بده احمد خودرو را به حرکت درآورد. در راه زهرا گریه می‌کرد و رو به مجید داد می‌زد: من بچه‌ام رو از تو می‌خوام بی عرضه! و رو به مرد فریاد می‌کشید: دزدها، بی‌شرف‌ها، بچه‌ام رو کجا بردید؟
نعش‌کش
نعش‌کش و قطع می‌کنم. با مترو می‌روم ایستگاه حقانی و از آن‌جا می‌روم پارک طالقانی. الان دیگر دقیقا می‌شود گفت گم‌گشته‌ای دارم. لابه‌لای درخت‌ها قدم می‌زنم. فکر بنز یک‌آن رهام نمی‌کند. به یاد داستان شب‌های روشن داستایوسکی می‌افتم، بنز با آن رنگ آلبالویی‌اش یک لحظه در آسمان تیره‌ی زندگی‌ام درخشید، جرقه‌ای زد و محو شد، بعد در پس پشت ذهنم آن ...
به زانو در نیا
به زانو در نیا
مشاهده تمام رمان های محمدرضا گودرزی
مجموعه‌ها