رمان ایرانی

چه کسی از دیوانه‌ها نمی‌ترسد

فقط این را می‌دانم اگر من و امثال من مثل دیوانه‌ها در یک حصار حبس نشده‌ایم، دلیلش این است که راستی و صداقت دیوانگی خودمان را به همه نشان نداده‌ایم. برای مثال خود من. موهایم را شانه می‌کنم به سمت بالا. ریش پرفسوری می‌گذارم و همیشه دو طرف صورتم اصلاح شده است. کت و شلوار می‌پوشم و یک کیف پاپکو به دست می‌گیرم، می‌روم مدرسه و صبح تا غروب در دبیرستان درس می‌دهم. همین ظاهر معمولی کافی است که غیر از نگار کسی به من نگوید دیوانه. اما گفتم که از این که کسی به من بگوید دیوانه ناراحت نمی‌شوم. پس شاید بهتر است لباس خوب نپوشم. لفظ قلم حرف نزنم. دیگر ریش پرفسوری نگذارم و مثل ژولیده‌های کارتن خواب زل بزنم در چشم مردم تا به من بگویند دیوانه. یا این که همین حرف‌هایی که دارم می‌گویم را بنویسم و جایی چاپ کنم تا شاید به آرزویم برسم و روزی بچه‌های محل دورم جمع شوند و همه یک صدا به من بگویند دیوانه، دیوانه.

افکار
9789642280704
۱۳۸۹
۱۳۲ صفحه
۳۰۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مهدی رضایی
آواز گوسفندها
آواز گوسفندها فقط قصدم این بود الکی وقت بگذرانم اما از وقت‌گذرانی با زنی مثل او هم خوشم نمی‌آید. فقط دوست داشتم زمان بگذرد و بعد برگردم خانه و به زنم بگویم که تلویزیونش به درد نمی‌خورد و بعد حتما او می‌گفت زر می‌زنی و بعد دوباره من عصبانی می‌شدم و ... اما آن‌طور نشد. من به خانه آن پیرزن رفتم و ...
من بن‌لادن را کشتم (وحشی‌ترین رقص تاریخ)
من بن‌لادن را کشتم (وحشی‌ترین رقص تاریخ) خون شره کرده بود تا زیر پایش. بلند شدم و داخل آن آشغال‌های اطراف، دنبال چیزی گشتم و بندی پیدا کردم و بالای ران سلاخی شده‌اش را بستم تا از خون‌ریزی نمیرد. نباید می‌مرد. باید به نتیجه‌ای می‌رسیدم. حتی با آن حرکت وحشیانه‌ام، لبخند روی لبم محو نشده بود و دروغ هم نیست که بگویم با دیدن حال و روز ...
مشاهده تمام رمان های مهدی رضایی
مجموعه‌ها