شب بیستاره
نخستین جلسه دادگاه کشندهترین و سختترین پیشآمد برای من بود. مواجه شدن با کیان خیلی برایم سخت بود. وقتی او را دیدم که به ما نزدیک میشد بدنم آشکارا به لرزه افتاد طوری که حس کردم نمیتوانم سرپا بایستم و از حمید که کنارم ایستاده بود خواستم مرا از آنجا خارج کند.
سکوت تا سقوط
... متاسفانه فعلا هیج کاری نمیشه کرد فقط باید صبر کنید تا جواب استعلام از پزشکقانونی و بیمارستانها و سایر مراکز ذیربط برسه و محرز بشه دخترتون گم شده، کار تحقیقاتی و بررسی رو شروع می کنیم...
«از متن کتاب»
زیر سایه بخت
زندگی آیا درون سایههامان رنگ میگیرد، یا که ما خود سایههای سایههای خویشتن هستیم...
پدر
چند شب متوالی بود که خواب از چشمانم گریخته بود. بیماری پدرم و خبر بستری شدن پسرم مزید بر علت شده بود. به این فکر میکردم چه پدری هستم که نمیتوانم هر وقت دلم خواست به دیدن بچههایم بروم. چه کسی باورش میشد که چنین زندگی را از من دزیده باشند. درد از دست دادن خانه و ماشین آنچنان برایم ...