رمان ایرانی

چند شب متوالی بود که خواب از چشمانم گریخته بود. بیماری پدرم و خبر بستری شدن پسرم مزید بر علت شده بود. به این فکر می‌کردم چه پدری هستم که نمی‌توانم هر وقت دلم خواست به دیدن بچه‌هایم بروم. چه کسی باورش می‌شد که چنین زندگی را از من دزیده‌ باشند. درد از دست دادن خانه و ماشین آنچنان برایم اهمیتی نداشت. چیزهایی بود که بارها آن‌ها را بدست آورده بودم، اما از دست دادن فرزندانم ضربه‌ای غیر قابل جبران بود و از توان من خارج...

البرز
9789644427305
۱۳۹۰
۴۳۴ صفحه
۳۳۳۶ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده فریده شجاعی
۱۲ رمان Farideh Shojaee
دیگر رمان‌های فریده شجاعی
خشت اول
خشت اول اکنون زنی هستم تنها در آستانه فصل دیگری از زندگی. به قول فروغ: دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می‌روم و انگشتانم را به پوست کشیده شب می‌کشم چراغ‌های رابطه تاریکند و کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به مهمانی گنجشک‌ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است.
شب بی‌ستاره
شب بی‌ستاره نخستین جلسه دادگاه کشنده‌ترین و سخت‌ترین پیش‌آمد برای من بود. مواجه شدن با کیان خیلی برایم سخت بود. وقتی او را دیدم که به ما نزدیک می‌شد بدنم آشکارا به لرزه افتاد طوری که حس کردم نمی‌توانم سرپا بایستم و از حمید که کنارم ایستاده بود خواستم مرا از آنجا خارج کند.
زندگی یعنی چکیدن
زندگی یعنی چکیدن
آخرین رقص برگ
آخرین رقص برگ زندگی ما هم همینه، هنوز فصل ریزش برگ نیست، اما دیر یا زود از راه می‌رسه. بعضی از برگ‌ها زرد نشده از اصلشون جدا می‌شن، بعضی‌ها هم تا آخرین روزهای پاییز به درخت می‌چسبن تا بارون به جبر اونا رو از تنه جدا کنه. وقتی بخوای در این مورد خوب تعمق کنی متوجه میشی هر دو راهشون یکیه، یعنی ...
مشاهده تمام رمان های فریده شجاعی
مجموعه‌ها