رمان ایرانی

بازمانده

یک روز مقابل تمامی دیگران ایستادی و بر خواسته‌ات، و آن‌چه ایمانت بود پای فشردی. من نیز به دلگرمی آن ایمان و هر آن‌چه عشق تو تصور می‌کردم چشم به راهت ماندم، تو رفتی و آن‌چه از تو باز ماند لحظاتی بود که من چشم به آسمان داشتم.

شادان
9789646701618
۱۳۸۷
۳۱۲ صفحه
۱۳۳۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مریم جعفری
فراموشم نکن
فراموشم نکن
شب‌های غربت
شب‌های غربت
تقدیر شوم
تقدیر شوم رامین تمام شب را در حالی که زیر سرم بسر می‌برد در بیمارستان گذراند و صبح زود بنا به اصرار خودش با حالی نزار و ناباور از بیمارستان خارج شد و آرزو کرد هر آنچه دیده و شنیده کابوسی بیش نباشد. او با حالی دگرگون و بیمار به منزل پدر پروانه رفت و زنگ آنجا را فشرد، بارها و بارها. ...
زمزمه باد
زمزمه باد
مشاهده تمام رمان های مریم جعفری
مجموعه‌ها