رمان ایرانی

آشیل صدا

این‌ها، این آدم‌ها قصه زندگی‌نامه شما را از برند. حتی از من خیلی بهتر، این‌ها از چون منی، چیزی را که بهتر از من می‌دانند نمی‌خواهند. این‌ها نیاز دارند شما را در لحظات مواجهه با زندگی ببینند، نه در گاه‌شمار در حال زنده بودن. زنده بودن شما را همه می‌دانند، من می‌خواهم گوشه‌هایی از زندگی کردن شما را باز بگوبم. می‌خواهم روند قسمت پایانی سرنوشت شما را، که مثل جمع کردن آخرین توان شیری زخمی بود در حلقه کفتارها - چه جان کندنی بود! ناتوانی از زخم‌ها هر لحظه نمایان‌تر می‌شد، اما خوشا آدم مثل شیر جان بکند! - از منظر یک شاهد نزدیک که من بودم بنویسم. به هر حال در محضر شما شاگردی کرده‌ام؛ من هم می‌خواهم از انگیزه‌های شما بنویسم، و انگیزه‌های دوستان پیدا و پنهان‌تان را مورد هجوم قرار بدهم.

ایجاز
9786008964742
۱۷۶ صفحه
۵۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حجت بداغی
قطار مردم
قطار مردم درباره «دانا» چیز دیگری هم هست، اما هیچ‌وقت نگفته‌اند؛ دانا «نفهمیدن» نادان را نمی‌فهمد. چقدر نادان بودن دانا پیچیده است! دانا نادان است. «نفهمیدن» را نمی‌فهمد، «بودن» را نمی‌تواند حس نکند. درمی‌یابدش. «نبودن» را می‌پندارد. نادان «بودن» را درنمی‌یابد. از «نبودن» هیچ اطلاعی ندارد.
روزهای عنکبوت (حکایت از تار طور تنیدن طهمورث)
روزهای عنکبوت (حکایت از تار طور تنیدن طهمورث) زن. زن. ... چرا موجبیت روایت انسان خاکی زن شد؟ چرا آدم از بهشت بیرون افتاد صاحب بدن شد؟ سایه کلان روایت هبوط مثل آل افتاده بر هر روایتی. دلم نمی‌خواست، دلم نمی‌خواهد... آن‌چه در روایت «سنگ» من بود ربطی به نذر و قربانی نداشت، هیچ ربطی به زن نداشت. اصلا روایت من بدن نداشت. هرگز روایتی نخواهم نوشت که مرزهایی از ...
مشاهده تمام رمان های حجت بداغی
مجموعه‌ها