رمان ایرانی

پروانگی 1 پروانه

شوخی نبود! من الفبای خواستن را با طاها یاد گرفتم و در تمام تمرین‌هایم، تمام سرمشق‌هایم، عشق، یاد و حضور طاها بود. حکم ماهی جدا افتاده از دریا را داشتم که تن نازکش را روی شن‌های داغ ساحل انداخته و تقلا کردنش را به نظاره نشسته‌اند. خیلی سخت است کسی که تا دیروز همه زندگی و همه هستی‌ات بود، کسی که به او تکیه داد بودی، مال تو نباشد؛ حتی دیگر آرزویت هم نباشد...

پرسمان
9786001871573
۵۰۰ صفحه
۴۲ مشاهده
۰ نقل قول