رمان ایرانی

بازم کنارتم

دلخور و عصبی به سمت در گام برداشت و هنوز دستش به دستگیره نرسیده بود که نیلوفر آستینش را کشید: صبر کن. سهیل ایستاد، بی‌‌آنکه برگردد، صدای پر از خواهش نیلوفر به گوش جانش پر شد: نمی‌خوام اینطوری از هم جدا بشیم، با این همه دلخوری! می‌خوام خاطره آخرین دیدارمون برای هر دومون خوشایند باشه. هیچ‌وقت هیچ مردی رو اندازه تو دوست نداشتم، خودت هم اینو می‌دونی. این را گفت و این‌بار دستش را پرتمنا به سوی او دراز کرد. همان دم، صدای زنگ موبایل بلند شد و در صدای کوبش‌های قلبش در هم آمیخت. مشفق بود یا آتیه؟ آن لحظه مهم نبود، گویی که هیچ اتفاقی در کائنات مهم نبود. آن لحظه او بود و وجودی پر از عشق و نیاز و ضربان قلبی که هر دم بالا می‌گرفت. قدمی پیش گذاشت و باز هم اسیر افسونگری شب سیاه نگاه معشوقش شد...

سخن
9789643728748
۱۳۹۷
۸۷۲ صفحه
۷۷۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مرضیه قنبری
سکوت بی‌کسی
سکوت بی‌کسی دلم برای تمام روزهای با هم بودنمان تنگه گل من، هنوز هم باور از دست دادنت مشکله. دوستت دارم ای آرامش جان من، هر چند هر زمان که خواستم آنرا بر لب جاری کنم تقدیر مانعی شد بر سر راه تمام نگفته‌هایم. تو را به آسمان عشق او می‌سپارم که همانند من عاشق است.
فراتر از عشق
فراتر از عشق به اندازه همه ناگفته‌هایش می‌خواست حرف بزند، اما باید سنجیده عمل می‌کرد. نمی‌خواست باز هم بهار را به اشتباه بیاندازد. او باید همه حرف‌هایش را می‌شنید. چیزی مثل جرقه در ذهنش درخشید. نامه...
شب تنهایی ماه
شب تنهایی ماه متحیر و ناباور به سمت صدا چرخید. سهند در چند قدمی او ایستاده بود. پلک زد تا اشک‌هایی که همان لحظه در چشمش حلقه بسته بود، فرو بریزد و او چهره و قامت محبوبش را بهتر تماشا کند. شاید هم گمان می‌کرد این یک رویاست. رویایی که زود محو و نابود خواهد شد و برای دیدنش نباید فرصت را هر ...
تمام من
تمام من صدای خنده‌هایی که از طبقه بالا به گوشش می‌رسید، اعصاب و روانش را به بازی گرفته بود که شبیه مار زخم‌خورده دور خودش می‌پیچید. لحظه‌ای به سرش زد همان وقت به خانه اردلان برود، یقه آن جوانکی را که به هوای آرام دل و جانش پا به این ساختمان گذاشته، بگیرد و تمام خشمش را بر سر او آوار کند! ...
سکوت بی‌کسی
سکوت بی‌کسی دلم برای تمام روزهای با هم بودنمان تنگه گل من، هنوز هم باور از دست دادنت مشکله. دوستت دارم ای آرامش جان من، هر چند هر زمان که خواستم آنرا بر لب جاری کنم تقدیر مانعی شد بر سر راه تمام نگفته‌هایم. تو را به آسمان عشق او می‌سپارم که همانند من عاشق است.
مشاهده تمام رمان های مرضیه قنبری
مجموعه‌ها