رمان ایرانی

دوازدهم

نمی‌دانم تکلیفم با مردی که هم تاریخی است هم معاصر، چیست؟ چگونه می‌توان با شخصیتی چنین که موجودیتش در بستر زمان ادامه پیدا کرده و مثل هر بشر دیگری با طول عمری هفتاد - هشتاد ساله در تاریخ متوقف نشده است، کنار آمد؟ منظورم کنار آمدن یک نویسنده در پرداخت شخصیتی است که هر چند فرازمانی است، اما در میان انسان‌های زمان‌گرفته زندگی می‌کند و تجربه‌ای منحصربه‌فرد دارد. شاید عمری چنین طولانی به نظر دوست‌داشتنی بیاید، اما سخت است، به نظر من البته. چگونه سخت نیست در جایی که هر روز شاهد مرگ کسانی است که با آن‌ها... پدرم که عمرش را داد به شما، من به حضور مادرم متکی شدم و وقتی پیمانه عمرم مادرم لبریز شد، در برابر دیدگان حیران دیگران، چند روزی با اتکا به عصای پدرم که این اواخر در دستان مادرم بود، راه می‌رفتم. احساس این که کمرم مثل کمر پدرم درد می‌کند، احساس این که زانوهایم از شدت دردی که در زانوهای مادرم بود، ترک برداشته‌اند، از پا انداخته بودم!

اسم
9786009753178
۱۳۹۶
۳۰۴ صفحه
۶۱۸ مشاهده
۰ نقل قول
علی موذنی
صفحه نویسنده علی موذنی
۱۱ رمان علی موذنی متولد سال 1377 در تهران و فارغ التحصیل رشته ادبیات نمایشی از دانشکده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.موذنی در زمینه های داستان نویسی نمایشنامه نویسی و فیلمنامه نوسی فعالیت دارد
دیگر رمان‌های علی موذنی
آپارتمان روباز
آپارتمان روباز چشم برنمی‌داشت. لبخند می‌زد. سر تکان داد و گفت: «آدم عجیبی هستی!» جمله‌ای که قبلا به یاد او نوشته بودم، به زبان آوردم: «هرکسی در عاشقی سبک خودش را دارد!» ادامه جمله‌ای را که نوشته بودم، برایش نگفتم که مسلما سبک عشقی شکسپیر با استریندبرگ و چخوف فرق داشته و خیلی راحت می‌شود این را از خواندن آثارشان فهمید و ...
موسای عیسی
موسای عیسی ای رسول! آغاز کن کتابت کتابی را که عیسی به آن فرمان داده است و بر این بی‌حوصلگی فائق آی که بوی دهان ابلیس از آن می‌آید. قلم را در دواتی فرو بر که به بوی خوش تن عیسی رنگین است و حقایق را به زیبایی جعد موی بلند عیسی روایت کن و لبخندش را کتابت کن تا از خاطره‌اش ...
شعر به انتظار تو
شعر به انتظار تو
احضاریه
احضاریه -
مامور
مامور تا چشمانم بر هم برود، کارم شده بود دعا که خداوندا، به دلش بینداز دوباره زنگ بزند. تلفن زنگ که می‌خورد، نمی‌گذاشتم به زنگ دوم برسد. اما تا صدایی غیر از صدای او می‌شنیدم، اشتیاقم به ضدش بدل می‌شود. با اکراه چند کلمه‌ای به ادب می‌گفتم و اگر فامیل بود، گوشی را رد می‌کردم به ثریا و اگر کاری بود، ...
مشاهده تمام رمان های علی موذنی
مجموعه‌ها