رمان ایرانی

ترنم باران

دلم نمی‌خواست بیام دم خونه‌تون اما دیگه برام چاره‌ای نذاشتی. بیش از صد بار بهت پیام دادم که از کرده‌ام پشیمونم. بهت گفتم که تا چه حد دوستت دارم، بهت زنگ زدم اما هر بار به در بسته خوردم و همه پیام‌ها و تلفن‌‌هام بی‌پاسخ موند. حتی روزی که باهات دم رستوران قرار گذاشتم، مطمئن بودم که میای اما نیومدی. همون روز بود که فهمیدم تمام تفکرات ذهنی من توهمی بیش نبوده. توی این مدت خیلی با خودم کلنجار رفتم که روی این عشق پا بذارم و قید همه چیز رو بزنم اما نتونستم. الانم نیومدم اینجا که ازت محبت گدایی کنم فقط اومدم بهت بگم با وجود این‌که این همه عذابم دادی؛ ولی هنوز هم نمی‌تونم احساسی رو که نسبت بهت دارم، نادیده بگیرم...

پرسمان
9786001872495
۱۳۹۷
۴۸۴ صفحه
۱۹۳ مشاهده
۰ نقل قول