رمان ایرانی

انگار حوریه و رزیدنت همدستی کرده‌اند

پدرت در حالی که اشک می‌ریزد قالیچه را بلند می‌کند. ماشین اسباب‌بازی‌ات به گوشه‌ای می‌افتد و چرخی که با پوشِ کبریت به میله‌ آهنیِ زیر ماشین سفت ‌و چفت کرده بودی می‌کَنَد و قِل می‌خورد و می‌رود جلوی گربه‌رو می‌افتد. پدرت قالیچه را به مردان حامل تابوت می‌رساند. آن‌ها تابوت را از روی ‌شانه‌های‌شان زمین می‌گذارند تا پدرت قالیچه را روی مادرت بیندازد. می‌اندازد و در حالی که دستمال ابریشمی چروک‌اش را جلوی چشم‌اش می‌گیرد شانه‌هایش تکان می‌خورد. می‌رود و کنار آمبولانس می‌ایستد. تو مات و مبهوت مانده‌ای که در این لحظه به چه کسی پناه ببری. چشم‌ات به نیره می‌افتد. سرش را آهسته برایت تکان می‌دهد. فکر می‌کند متوجه حرکت‌اش نشده‌ای. بنابراین دست‌اش را کمی بالا می‌آورد. نمی‌دانی منظورش از این حرکات چیست...

آگه
9789643293185
۱۳۹۵
۱۱۶ صفحه
۱۹۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حمید حیاتی
انگار به آن طرف خیابان رسیده‌ای
انگار به آن طرف خیابان رسیده‌ای کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. داستان با پرداخت مناسب شخصیت‌ها و توصیف عمیق‌ترین احساسات و افکار آن‌ها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنه‌ها، نگاشته شده و خواننده را با خود همراه می‌کند. در داستان می‌خوانیم: «دستت را به‌طرف قفل دراز می‌کنی. به‌طرف همان قفل کتابی. همان‌که ...
انگار ساعت از سرت گذشته است
انگار ساعت از سرت گذشته است رمان انگار ساعت از سرت گذشته است! ادامه موضوعی دو رمان دیگر یعنی انگار به آن طرف خیابان رسیده‌ای! و انگار حوریه و رزیدنت هم‌دستی کرده‌اند! است. در این سه‌گانه که به اختصار نام آن‌ها را «انگارها» می‌گذارم، از مشکلات روانی و هستی‌شناسی فرهاد، شخصیت اصلی این رمان‌ها، آگاه می‌شویم. یکی از مشکلات عدیده فرهاد اضطراب اجتماعی است که در ...
نامه‌ای به خورشید
نامه‌ای به خورشید به یاد آورد وقتی آقا بزرگ داشت نامه می‌نوشت، شفق بود و خروس بی‌تابانه می‌خواند. در کوچه صدای پای کسی می‌آمد و اسب در دالان بی‌قراری می‌کرد. آقا بزرک قلم نیش را در دوات کرده بود. پیکی از سوی خورشید برای چاره جویی درباره فاجعه‌ای که احتمال وقوع آن بسیار است نزد آقا بزرگ که شخصیت سیاسی به شمار می‌آید ...
مشاهده تمام رمان های حمید حیاتی
مجموعه‌ها