رمان ایرانی

عاشقانه‌های 1 ویراستار

از پنجره دیدم بارها و بارها که می‌نوشت عشق به روی آب حوض، به روی دیوار من شناختم عشق را و هنوز انگشتان نازک و ظریفم می‌نویسد عشق را بی‌قلم به روی آجری از آجرهای دیوار حیاطمان من می‌شناسم عشق را و در درونم رازیست قدیمی که خدا انگشتانه آن را به رسم بندگی‌ام می‌شناسم عشق را و می‌دانم که خدا دوست دارد عشق را! عشق را شناختم آن زمان که کودکانه می‌بوییدم نفس پاک او را.

اوحدی
9786006544267
۱۳۹۵
۲۵۶ صفحه
۱۰۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رحیم کلهر
داستان زخم‌خورده‌ها
داستان زخم‌خورده‌ها بالاخره آنالیز تموم میشه، آرمیا و همراهاش جنس‌ها رو تحویل می‌گیرن و پول‌ها رو تحویل طرف مقابل میدن. بعد از تمام عملیات رد و بدل، آرمیا با فردان و کیومرث و صارم دست میده و بعد به سمت حیاط به راه می‌افته. رئیس‌ها هم از عملیات میان بیرون تا اون‌ها رو تا دم در خروجی همراهی می‌کنن. وسط‌های راه یهویی ...
مشاهده تمام رمان های رحیم کلهر
مجموعه‌ها