رمان خارجی

حیرانی و مستی

(Persian mosaic an imaginative biography of omar khayyam)

وقتی نخستین پرتوهای صبحگاهی کوه‌های دوردست را نمایان ساخت، خوابی شدید سراپای وجود خیام را در بر گرفت. قاچ زین را گرفت و سرش را پایین آورد و اسب خسته هم گام‌هایش را آهسته کرد. عمر خیام مطمئن بود که راهی ری است، همان جاده طولانی خراسان که رحیم در آن سفر کرد و به مقصد نرسید. پیرامونش صدای سم اسبان برخاست و ناگهان از صدای نعره‌ای به زبان عربی از جا جهید: - تو که هستی؟ گرد و غبار شدید در آسمان آفتابی موج می‌زد. دسته‌های سوار در جامه‌های گشاد و سرانداز‌های مردان صحرا رو به جانب او آوردند. و بعضی از آن‌ها توقف کردند و به او خیره شدند. خیام هم به جامه خاک گرفته خود نگریست و گفت: - رهگذر، رهگذری از آن سوی دنیا که به دنبال دربار سلطان ملکشاه بزرگ می‌گردد.

9786003001220
۱۳۹۵
۳۴۰ صفحه
۱۴۹ مشاهده
۰ نقل قول