مجموعه داستان خارجی

من می‌‌میرم اما یادها می‌ماند

(Ich sterbe aber die erinnerung lebt)

آیدا، وقتی مرا همراه خود پای درخت انبه‌اش بد که در میان درختان موز پنهان شده بود، چه چیزی برای من تعریف کرد؟ او خیلی خجالتی بود و چند کلمه بیش‌تر حرف نزد. من فکر می‌کنم او با این درخت که کاشته بود احساس پیوند و یکی شدن داشت. درخت انبه هم مثل آیدا نونهال بود. به گمان‌ام می‌خواست به این وسیله نشان دهد که او مراقب و مواظب دانه و نشان زندگی است تا جوانه بزند و بپرورد تا بتواند نجاب بیابد و به زندگی ادامه دهد. این که او درخت انبه‌اش را در میان حصاری دفاعی از درختان موز کاشته بود نشان از این داشت که پیرامون او را وحشت و مرگ فرا گرفته است. او نهال و شاخه نو رسیده انبه را برای دفاع از زندگی کاشت، دفاع از آنچه زنده است و دفاع از آنچه رشد می‌کند و می‌روید.

خارپشت
9786009371945
۱۳۹۳
۱۲۸ صفحه
۴۷۲ مشاهده
۰ نقل قول
هنینگ مانکل
صفحه نویسنده هنینگ مانکل
۱۵ رمان Henning Mankell was an internationally known Swedish crime writer, children's author and playwright. He was best known for his literary character Kurt Wallander.

Mankell split his time between Sweden and Mozambique. He was married to Eva Bergman, Swedish director and daughter of Ingmar Bergman.
دیگر رمان‌های هنینگ مانکل
سایه‌ها در سپیده‌دم می‌رویند
سایه‌ها در سپیده‌دم می‌رویند وقتی بابا ساموئل شانه‌های جوئل را تکان داد تا او را از خواب بیدار کند، او داشت خواب وحشتناکی می‌دید. خواب می‌دید که آتش گرفته است و شعله‌هایی از سوراخ بینی‌اش قش‌قش‌کنان بیرون می‌زند، مثل این‌که تبدیل به اژدهایی آتشین شده باشد. موقع سوختن هیچ دردی احساس نکرده بود، اما تا حد مرگ ترسیده بود؛ فقط خواسته بود که بیدار ...
ماده شیر سفید (کاراگاه والاندر 3)
ماده شیر سفید (کاراگاه والاندر 3) ماده شیر کاملا بی‌حرکت ایستاده بود و به آدم‌هایی که در ماشین بودند نگاه می‌کرد. عضلات قوی دست‌هایش زیر پوستش بازی می‌کرد. فکر کرد که چقدر این حیوان زیباست؛ قدرت او زیبایی اوست و ویژگی‌اش این است که نمی‌توان حرکتش را پیش‌بینی کرد. او یک ماده شیر است؛ یک شیر سفید. این فکر او را به یاد خاطره‌ای انداخت که ...
دیوار آتش
دیوار آتش یک روز غروب، مردی که می‌ایستد تا از دستگاه خودپرداز استفاده کند، روی زمین می‌افتد و می‌میرد. یک راننده تاکسی، توسط دو دختر نوجوان به طرز وحشیانه‌ای، به قتل می‌رسد، در حالی که آن‌ها اصلا از کارشان پشیمان نیستند. یکی از دخترها از بازداشت‌گاه فرار می‌کند. ...
گربه‌ای که عاشق باران بود
گربه‌ای که عاشق باران بود معمولا لوکاس خم می‌شد و در حالی که گربه غریبه را توازش می‌کرد می‌گفت: به او بگو که همه چیز خوب و روبراه است. تمام کسانی که لوکاس را می‌شناختند می‌دانستند که او گربه‌ها را خیلی دوست دارد. حتی اگر گربه‌ای زشت و بداخلاق هم بود، لوکاس خم می‌شد و نوازشش می‌کرد. حتی کسانی فکر می‌کردند لوکاس می‌تواند با گربه‌ها صحبت ...
کفش‌های ایتالیایی
کفش‌های ایتالیایی در تولد پانزده سالگی‌ام تصمیم گرفتم پزشک شوم. در کمال تعجب، پدرم مرا برای شام بیرون برد. گفتم که پیشخدمت بود، پیشخدمتی که با تلاشی سرسختانه برای حفظ شان و مقامش، فقط روزها کار می‌کرد. هر وقت مجبورش می‌کردند شیفت شب کار کند استعفا می‌کرد. هنوز می‌توانم گریه‌های مادرم را به خاطر بیاورم، وقتی پدر به خانه می‌آمد و می‌گفت ...
مشاهده تمام رمان های هنینگ مانکل
مجموعه‌ها