رمان ایرانی

سمساری (داستان طنز)

امروز یک مشتری ویژه به سمساری آمد. تا داخل شد گفتم: سلام جناب سروان، بفرمایید. یکه خورد. گفت: قبلا مرا دیده‌اید؟ در آگاهی؟ گفتم: ابدا. گفت: پس از کجا فهمیدید من مامورم و سروان؟ گفتم: چرا هستید، البته اسلحه کوچکی‌ست. خندید و پرسید: شما بازرس هستید یا سمسار؟ گفتم: من یک کهنه سربازم. بفرمایید بنشینید جناب سروان.

نشر پرسه
9786009557011
۱۳۹۴
۱۴۴ صفحه
۲۰۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رضا ساکی
ساسات
ساسات قصه‌های این کتاب درباره آدم‌هایی است که دوست‌شان داشته‌ام. با خواندن ساسات به دنیای من و این آدم‌ها سفر و لحظه‌هایی دلچسب را تجربه می‌کنید. قول نمی‌دهم اما سعی می‌کنم بعد از خواندن این کتاب، قدتان بلندتر، پوست‌تان شفاف‌تر، چشم‌تان گشادتر، لب‌تان خندان‌تر و کبدتان سرحال‌تر باشد.
مشاهده تمام رمان های رضا ساکی
مجموعه‌ها