مجموعه داستان داخلی

غول زن و ارابه‌اش (داستان کوتاه)

غول گفت:«حیف که جا، ناصاف و هوا روشن است و من نمی‌توانم یکدست برای شما برقصم، در صورتی که چه خوب رقصم می‌آید. مثل این‌که هیچ از راه دور نیامده‌ام.» و برای اینکه، به خیال خودش، آن‌ها را سر هوس بیاورد، کمر بدترکیبش را قر داد و زنگوله‌های دور کمربندش شوریده و متناوب، سر و صدا راه انداختند. اهل خانه، با روی خوش گفتند:«معلوم می‌شود که شما در تاریکی بهتر می‌رقصید. ولی مقصود چیست؟ الان که از شما هیچ‌کس رقص نمی‌خواهد.» دیگران که صدای قرقرشان بلند شده بود، گفتند:«اتی چه بازی‌های! مردم را با چه چیزهایی خیال می‌کنند، می‌شود گول زد.»

روزگار
9789643742843
۱۳۹۴
۱۴۲ صفحه
۷۵۶ مشاهده
۰ نقل قول
نیما یوشیج
صفحه نویسنده نیما یوشیج
۳ رمان ( Nima Yushij)
علی اسفندیاری یا علی نوری مشهور به نیما یوشیج (زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴ [۱:] خورشيدی در دهکده یوش استان مازندران - درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸ خورشیدی در شمیران شهر تهران) شاعر معاصر ایرانی است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.‏

نیما پوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیاد ها و ساختارهای شعر کهن فارسی را ...
دیگر رمان‌های نیما یوشیج
مجموعه اشعار نیما یوشیج
مجموعه اشعار نیما یوشیج من که ندانم با که گویم شرح درد: قصه رنگ پریده، خون سرد؟ هر که با من همره و همخانه شد. عاقبت شیدا دل و دیوانه شد. قصه‌ام عشاق را دل‌خون کند. عاقبت خواننده را مجنون کند. آتش عشق است و گیرد در کسی. کاو ز سوز عشق، می‌سوزد بسی. قصه‌ای دارم من از یاران خویش. قصه‌ای از بخت و از دوران خویش. ...
غول و زنش و ارابه‌اش
غول و زنش و ارابه‌اش دریا از بادهای شدید به حرکت در می‌آید. نه از لغزیدن سنگی و جا به جا شدن شاخه‌ای.
مشاهده تمام رمان های نیما یوشیج
مجموعه‌ها