رمان ایرانی

بی‌نامی

نیروهای دشمن به اشتباه فکر می‌کنند که من هم رزمانم را کشته‌ام، به همین خاطر مثل اسرای جنگی با من رفتار نمی‌کنند. اصلا حال خوبی ندارم. از چشم‌های باز نفر جلویی می‌ترسم. طوری نگاه‌ام می‌کند انگار گناه بزرگی مرتکب شده‌ام، گناهی که باید تقاصش را به بدترین شکل ممکن پس بدهم. فرمانده‌ی دشمن به‌طرفم می‌آید. لبخندی می‌زند و به زبان خودشان چیزهایی می‌گوید. کمک‌ام می‌کند بلند شوم. برای آخرین‌بار نگاهی به افراد گروه می‌اندازم. انگار همگی آرام خوابیده‌اند،خوابی شیرین که باید سال‌ها حسرت یک لحظه‌اش را داشته باشم.

روزنه
9789643344863
۱۳۹۳
۱۷۶ صفحه
۱۸۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های غلام‌رضا احمدخانی
فرمانده ما برای چه می‌جنگیم (مجموعه قصه)
فرمانده ما برای چه می‌جنگیم (مجموعه قصه)
گاو مجسم
گاو مجسم ... اولین روز یادته؟ اومدم همین‌جا نشستم، مستقیم زل زدم به چشمات. بهت گفتم از این دنیا و از همه بدتر، از آدماش بیزارم. آدمایی که حرف مو نمی‌فهمن. آدمایی که از حرف‌هاشون سر در نمی‌آرم. قضیه مرغ و تخم‌مرغ یادته؟ همون که اول مرغ بود یا تخم‌مرغ؟ هیچ وقت یادم نمی‌ره که چطور پلک‌هات رو بستی و بعد باز ...
مشاهده تمام رمان های غلام‌رضا احمدخانی
مجموعه‌ها