نمایش‌نامه

مسافران (2+5 تکه‌گویی) نمایش‌نامه

راننده از سواری پیاده می‌شود. پنجاه ساله مردی‌است با کلاه پشمی گوش پوش بر سر و لنگی به دور گردن. در کاپوت را بالا می‌زند و آب و روغن سواری را اندازه می‌کند. سپس به سمت ما می‌آید. راننده: قراره من به شما بخندم، یا شما به من؟... به من تریپی هشتاد تومن می‌دن که جاش یابوی بارکش این ابوطیاره باشم، سه تا عقب، یکی جلو، تهران ـ مشهد، می‌خواد از جاده نیشابور باشه یا هراز... صبح کار یا شب‌رو، هشت ساعته یا نه ساعته... هشتاد تومن... بیست‌تاشو بذار کنار واسه خرج و مخارج خودش، شصت تومن... حالا کی قراره به کی بخنده؟ پنج ساله بعد هر تریپ می‌گم می‌ذارمش کنار، می‌بوسمش و می‌ذارم عینهو یه قطره اشک از چشمم بیفته...

نمایش
9789642747283
۱۳۸۶
۷۲ صفحه
۲۰۱۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محمد رحمانیان
ترانه‌های قدیمی (دی وی دی) موسیقی نمایش
ترانه‌های قدیمی (دی وی دی) موسیقی نمایش علی عمرانی، مهتاب نصیرپور، حبیب رضایی، افشین هاشمی، اشکان خطیبی، علی سرابی، سحر دولتشاهی، بهاره مشیری، معصومه رحمانی. مشاور کارگردان: فردین خلعتبری. پیانیست: سامان احتشامی. خواننده: علی زندوکیلی. نویسنده و کارگردان: محمد رحمانیان. کارگردان تلویزیونی: سیف‌اله صمدیان. طراح جلد: روهینا (فرید حامدی)
امیر
امیر دخترک: من چرا نمی‌میرم سردار؟ سکوت. آذرک به فاخته اشاره می‌کند و فاخته به زنی از زنانش. زن برمی‌خیزد، دست دخترک را می‌گیرد و در گوشه‌ای می‌نشاند. یک سردار: چشم‌های این دخترک کار تو بوده جوزک؟ جوزک: شاهکار استادی‌ست که باید شاگردی‌اش کرد! چشم‌ها بی‌فروغ شده، با این همه اثری از میل داغ بر چهره نیست. فاصله چشم‌ها و میل به ریاضی محاسبه ...
فنز (هواداران) نمایش‌نامه
فنز (هواداران) نمایش‌نامه
لباسی برای میهمانی نهر فیروزآباد
لباسی برای میهمانی نهر فیروزآباد سرباز با حیرت به گفت و گوی آن‌ دو خیره شده است. پرستار، شروع به خواندن می‌کند، با صدایی شکسته و تلخ، آوازی گیلکی را به زمزمه می‌خواند. سرباز کنار پنجره می‌رود. سیگاری از جیب بیرون می‌آورد و بر لب می‌گذارد و به محوطه پر درخت بیرون نگاه می‌کند.
پل
پل ... و حسین رمزی شد میان خدا و پارسیان بر جای مانده زان تمدن کهن که اینک به آیینی نو دل به حق سپرده بودند، حسین همان کشتی بود که در غرقاب‌ها و تندبادها چشم به نجات و دستکیری‌اش داشتند و همان چراغی بود که در کوره‌راههای شک و گمراهی، راهنما و راهگشای جویندگان می‌شد. چرا که خون خدا بود ...
مشاهده تمام رمان های محمد رحمانیان
مجموعه‌ها