این داستان نه تنها میتواند برای دانشجویان سینما، تئاتر و علاقمندان به نمایشنامهنویسی و داستاننویسی نکات مورد توجه و آموزندهای داشته باشد، بلکه برای هر مخاطبی که در جستجوی داستانی پر از کشش و معما است جذاب باشد.
۱۲ رمان
Henry Reymond Fitzwalter Keating was an English writer of crime fiction most notable for his series of novels featuring Inspector Ghote of the Bombay CID.
H. R. F. KEATING was well versed in the worlds of crime, fiction and nonfiction. He was the crime books reviewer for The Times for fifteen years, as well as serving as the chairman of the Crime Writers Association and the Society of Authors. He won the CWA Gold Dagger Award twice, and in 1996 ...
اتاقی در هتل کالیفرنیا
سوییت شماره 203 و 204 شامل یک اتاق خواب و در جوار آن اتاق نشیمن و حمام بیرون از اتاق خواب. تزئینات اتاق رنگ تند و شاد دارد. نسخه بدل نقاشیهایی از ونگوگ و رنوار به دیوارها آویخته است. در هر دو اتاق تلویزیونهای رنگی بزرگی قرار دارد، و یک بخاری دیواری در اتاق نشیمن...
خنده در طبقه 23
این نمایشنامه، طنزی کلامیموقعیتی دربارهی خود هنر نمایش در آمریکای دههی پنجاه و اوج دوران مککارتیسم است؛ و با لحنی گزنده به سیاستهای رسانهایِ امریکای آن دوران (و چهبسا، سایر دورانها) حمله میکند. در این اثر، میبینیم که در ورای هر برنامهی طنز تلویزیونی، چه اشکها ریخته میشود و چه بدنهایی از اضطرابِ بیکاری بهلرزه میافتند. چگونه افراد برای بقای ...
پسران آفتاب
پسران آفتاب داستان دو بازیگر و دوست قدیمی است که پس از سالها بازی در کنار هم، چند سالی است که با هم قهر کردهاند و به هیچ وجه حاضر به آشتی کردن نیستند. اما دست روزگار دوباره آنها را کنار هم قرار میدهد...
به خاطر 1 مشت روبل (دی وی دی نمایشنامه)
بازیگران: سعید چنگیزیان، رضا بهبودی، محمدحسن معجونی، مهدی کوشکی، سوگل قلاتیان، هوتن شکیبا، آوا شریفی، سجاد افشاریان، محسن نوری، پدرام شریفی، دایانا فتحی و آرش مالمیر.
تهیه کننده: گروه تئاتر لیو
کارگردان ویدیویی: ایمان سلیمی
طراح لباس: شرمین نوابی
دستیار کارگردان و مدیر تولید: ساسان پیروز
عکس پشت جلد: بهرنگ میرزایی
طراح پوستر: صالح تسبیحی
طراح جلد: روهینا
پزشک نازنین
دکتر: دهان باز کردن که درد نداره. الان فقط میخوام نگاه کنم. باید ببینم کجاست؟ کدوم دندونه؟ چه کار باید بکنم؟ حالا باز کنین.
(خادم دهانش را باز میکند)
خوبه. حالا بذارین ببینم.
(دکتر با دقت نگاه میکند و خادم از درد ناله میکند.)
آها... بله این جاست. این کوچولو این جاست... پیدات کردم... آهان...
خادم: باهاش حرف نزن، نمیخواد باهاش دوست بشی، بکشش بیرون.