رمان ایرانی

فیل‌ها

همه حواس دسته بلوندها به من است. لب‌های باریکشان همراه غذا رژهای سرخ اغواگر را بلعیده و فرستاده‌اند به سمت دالان‌های هزار پیچ روده‌ها. دهان‌ها می‌جنبند و مسابقه ادامه دارد. حالا یک تکه نان برمی‌دارم، بعد سبزی. سبزیجات اشتها آورند، چند ساقه ریحان و تره می‌تپانم توی دهان و بلافاصله یک تکه گوشت نیم‌پز؛ آبدار است و بفهمی نفهمی طعم خون می‌دهد. خون گوسفندهای پروار دشت مغان، خون گاوهای هر فورد انگلیسی، طعم خون بینی مشت خورده، طعم خون سربازان جنگ... سیرمانی ندارم. رستمی شده‌ام که بعد از پیروزی در نبرد، خوان و دستر و عیش و نوش فراهم می‌کند. اما من کدام نبرد زندگی‌ام را برده‌ام؟

ققنوس
9786002780867
۱۳۹۳
۱۴۴ صفحه
۴۶۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های شاهرخ گیوا
مونالیزای منتشر
مونالیزای منتشر شاه‌عباس آمد گفت: ریشتان را بتراشید و سبیل بگذارید؛ گذاشتیمان هم تا بناگوشش را آن یکی روبند و شلیته و کلاه نمدی برمان کرد. گفتیم: مبارک است دیگری آمد گفت: زن‌ها چادرها را بردارند برداشتند. مردها سبیل کوتاه کنند کلاه شاپو و پهلوی بگذارند ما هم گذاشتیم حالا هم که این شکلی شدیم. همیشه دنبال شکل خودمان، شکل حقیقیمان می‌گردیم، اما ...
اندوه مونالیزا
اندوه مونالیزا دوستی‌ها، هرچقدر هم پایدار، عاقبت جایی بر سر اتفاقی کوچک یا بزرگ به انتها می‌رسد. خب، تقصیر را هم نمی‌شود گردن کسی انداخت. حتی گردن تقدیر. شاید هم بشود؛ نمی‌دانم. باید وجدان بی‌طرف بود این طور وقت‌ها. خب زندگی همین است و همین شکلی است. از آن انفجار بیگ بنگ و از ازل بگیر تا...تا به ابد. هیچ چیز و ...
مشاهده تمام رمان های شاهرخ گیوا
مجموعه‌ها