رمان ایرانی

بی‌خداحافظی

صبح، سام به محض دیدنم با خوشرویی تمام سلام کرد و به اتاقش رفت. ساعتی بعد تماس گرفت و گفت: - برای ناهار با هم باشیم. - ممنونم ولی امکان‌پذیر نیست. - چرا؟

پرسمان
9786001870699
۱۳۹۳
۴۰۰ صفحه
۲۷۴ مشاهده
۰ نقل قول