مجموعه داستان داخلی

روضه نوح

نوح، پسر هیجده ساله لیلا و یونس، ساعت ده و نیم صبح روز بیست و هفتم مهر ماه 1366، به همراه سی و دو سرباز وظیفه، عازم جبهه است. سربازهای وظیفه و بدرقه‌کنندگان، همه‌شان می‌دانند اتوبوس آبکش شده قرار است سرنشینانش را یکراست ببرد جبهه غرب. سال‌هاست تو شهر چو افتاده است که امریه هر کس را برای جبهه غرب صادر کنند، فاتحه‌اش ناجور خوانده شده. بی دین‌ها زنده زنده سر می‌برند.

ثالث
9789643809065
۱۳۹۳
۲۱۶ صفحه
۲۸۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حسن محمودی
از 14 سالگی‌ام می‌ترسم
از 14 سالگی‌ام می‌ترسم دوازده سال پیش، وسط گنبد‌های کاهگلی پشت‌بام خانه‌ پدری با انیس، دختر همسایه، قول و قراری می‌گذاریم که بعد‌ها به این راحتی نمی‌شود فراموشش کرد. سال‌هاست که از آن شهر، با کوچه‌های تنگ و باریک و دیوار‌های کاهگلی‌اش زده‌ام بیرون. چند سالی است در دود و شلوغی شهری که بیشتر شبیه جهنم است، با آلوشا و بچه‌مان، آرمیتا زندگی می‌کنیم. ...
باد زن‌ها را می‌برد
باد زن‌ها را می‌برد همین روزها انیس باید بیست ‌و ‌سه چهارسالش شده باشد. دوازده سال از آخرین دیدارمان می‌گذرد. تصویر جذاب و غریبش، بعد آن همه سال دوری با وضوح تمام با من مانده است. ابایی ندارم این چیزها را برای آلوشا تعریف کنم. در زندگی‌ام فقط یک‌بار عاشق شده‌ام. و روی قولم با انیس مانده‌ام.
مشاهده تمام رمان های حسن محمودی
مجموعه‌ها