مجموعه داستان داخلی

پاس عطش

زایر مختار به میدان برگشت، پیرمردها بلند شدند. محسین لبه‌های کرد کش را کشید روی سینه، قدم بلندی برداشت انگار کار مهمی دارد گفت : یالا، یا خدا ، الله کرم گفت اووف! همی فقط منتظر تو بود که بگی . اگر تو گفتی همین حالا می‌باره. علی‌یار گفت: تو یعنی نمی‌تری دهن میراث گشته‌ات 1 دقیقه ببندی؟ محسین گفت : راست می‌گه خوب ده کمی خودت بگیر ببینم چطور می‌شه.؟

ثالث
9789643808792
۱۳۹۲
۱۲۰ صفحه
۴۱۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های علی صالحی
لکه‌های گل
لکه‌های گل
گزارش به نازادگان
گزارش به نازادگان در شعر... کلمه... کم نمی‌آورم. اما شعر گاهی مرا به ساحت‌هایی می‌برد. که آن‌جا از دست کلمه کاری ساخته نیست. در چنین شرایطی رو به خط می‌آورم. رو به «نقش» رو به هر چه که. شعر خواسته باشد. همه‌ چیز از یک «نقطه». آغاز می‌شود. همین اشاره بی‌اسم. مرا با خودش می‌برد. و نیز انتهای هر کار. باز یک نقطه ...
دعوت دوباره به ادامه دریا (گزینه شعر دوم)
دعوت دوباره به ادامه دریا (گزینه شعر دوم) خودخواه، خسته، بی‌شکیب. این. همه آن چیزی است. که از این جهان برایم باقی گذاشته‌اند. با من مدارا کن، بعدها. دلت برایم تنگ خواهد شد.
مسئله زن‌ها بودند
مسئله زن‌ها بودند با کفش و لباس افتاد روی تخت و زد زیر آواز تا خیال سکینه را بتاراند. اما تصویر او به خیالش چسبیده بود و جدا نمی‌شد. او را می‌دید که سلانه سلانه و سنگین با شکمی که یک روز تا زایمانش مانده تا سر کوچه می‌رود و دوباره از نو شروع می‌کند. بلند شد رفت شیر آب آشپزخانه را باز ...
مشاهده تمام رمان های علی صالحی
مجموعه‌ها