۱۳ رمان
ناتالیا گینزبرگ نویسندهٔ مشهور ایتالیایی است که در آثارش به روابط خانوادگی، سیاست و فلسفه میپردازد. بسیاری از آثار گینزبرگ به فارسی ترجمه شده است.
ناتالیا گینزبرگ در پالرمو به دنیا آمد و بیشتر عمر خود را در تورین گذراند. نام خانوادگی او در اصل لِوی بود که پس از ازدواجش با لئون گینزبرگ در سال ۱۹۳۸، نام خانوادگی شوهرش را به کار برد.
گینزبرگ در سال ۱۹۶۴ در فیلم انجیل به روایت متی اثر پیر پائولو پازولینی نقش ایفا کرد. او ...
منشی
انریکو: شاید یاد بگیری اونو بشناسی و دوستش داشته باشی.
تیتینا: بیش از اندازه میشناسمش. مدتهاست تو خونهامه. در کمال صداقت بهش گفتم اون مناسب من نیست. هیچ تغییری نکرده. غروری نداره. از این دخترهای مدرنه، بدون غرور، بدون هویت. دخترهایی که هرگز از هیچی شرم نمیکنن. جوونهای امروز همه تحقیرهای عالمو میتونن بپذیرن، بدون اینکه رنگ از رخشون بپره یا ...
والنتینو
فردای آن روز صبح اول وقت، شیلا به دنبال مادرم آمد. آنها با جیلبرتو و دوستش در شیرینیفروشی خیابان وینیا قرار ملاقات داشتند و تا قبل از آمدن آنها، مادرم و شیلا چند تا شیرینی خوردند. بالاخره سروکله جیلبرتو که ترک موتور کرووتو نشسته بود، پیدا شد. آن مغازه نبش خیابان قرار داشت. داخلش نقاشها بالای نردبان مشغول رنگکاری بودند.
شوهر من و 3 داستان دیگر
گفتم:" دیگه نمیخوام پیش اون بری. دیگه نمیخوام ببینمش." و خم شدم روی او. اما او با یک حرکت هلم داد، گفت:" تو چه اهمیتی برام داری؟ تو هیچ چیز تازهای برای من نداری، هیچی نداری که بتونه من رو جذب کنه. به مادرم و به مادر مادرم شباهت داری، و به تمام زنهایی که تو این خونه زندگی کردن. ...
شوهرم
بچه را با دستانش گرفت، بلند کرد و تکانش داد:«مرده.»
و پرتش کرد گوشه تخت. صورتی دیدم کوچک و چروک مثل صورت چینیها. زنها او را در کهنهای پشمی پیچیدند و بردند. ماریوچیا دیگر فریاد نمیزد. دراز کشیده بود و رنگش بسیار پریده بود و خون بیوقفه از بدنش میرفت. دیدم لکه خونی روی پیراهن من هم هست.
خانه لب دریا
حرفهی من این است که بنویسم و من این کار را خوب بلدم و از خیلی وقت پیش. قاطعانه بگویم که چیزی دربارهی اینکه چه میتوانم بنویسم نمیدانم. میدانم که نوشتن حرفه من است. وقتی که دست به نوشتن میزنم، بیاندازه احساس میکنم سرحالم و در راستای مطلبی حرکت میکنم که به نظرم میرسد از ته دل خوب میشناسمش. ابزاری ...