مجموعه داستان داخلی

من با 1 پریزاد دوستم

چشم‌هایش سوختند. بعد گرم شدند. دیگر آن سیب سرخ را ندید. صدای مردم را نشنید. پاهایش خم شدند و نشست. هفت عفریت دود شدند و رفتند هوا. سرش سنگین و سنگین‌تر شد. برای خواب. چهل روز گذشت و دکترها نتوانستند جهان را بیدار کنند. فرو رفتگی پهلوی راستش را بارها معاینه کردند. نمونه برداشتند. نه بخیه بود ، نه سوختگی و نه زخم، فقط سرخ بود و فرو رفته بود به شکل یک خنجر کوچک. هیچ‌س حتی مادرش نمی‌دانست این چیست و چطور افتاده به پهلوی او. خود جهان هم در خواب بود تا آن را فراموش کند.

9786001196270
۱۳۹۱
۱۱۶ صفحه
۳۰۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ژیلا تقی‌زاده
به اندازه 1 نقطه
به اندازه 1 نقطه حالا دیگر بیشتر دوستانم و فامیل می‌دانند باز سرطانی هستم. می‌دانند این بیماری گران خیلی کشنده است و برای همین قرنطینه سفت و سختی دارم. هنوز پیش مامان هستم. حالم هی می‌ریزد به هم و هی آرام می‌گیرد. بلوز پشمی بابا تنم است که آن وقت‌ها می‌پوشید و در آخرین عکسش هم همین را به تن داشت. ولی نمی‌دانم چرا ...
فرشتگان بال ندارند
فرشتگان بال ندارند گاهی غزاله می‌دید دایی بهزادش، مرغ عشق مرده‌ای را از قفس درمی‌آورد تا توی باغچه چال کند و می‌گوید: «چه عمر کوتاهی داشتی زبون بسته!» بعد دمپایی‌کشان با پشت برجسته می‌رفت تا با بیلچه‌ای خاک را زیر و رو کند؛ این‌جور وقت‌ها بود که غزاله احساس ترسی توی گلویش داشت که شبیه بغض نبود.
لباس آبی روی بند رخت
لباس آبی روی بند رخت اول من شهلا رو دیدم. نه، اول کاظم. یعنی اول من،‌ ولی چون کاظم اول گفت، بعدش بعد هر چی من می‌گفتم دنگی می‌زد تو سرم می‌گفت: ((غلط کردی.)) ولی خدا که می‌دونه که اول من دیدمش، خودمم تو دلم می‌دونم. تازه‌شم آدم که از دست داداشش ناراحت نمی‌شه. آخه من و کاظم دو قلوییم. اول من دنیا اومدم. اون‌وقت ...
برگ و باد در دومین طبقه پلاک 38 (داستان بلند)
برگ و باد در دومین طبقه پلاک 38 (داستان بلند) برگ‌ها با باد چرخیدند و از پنجره ریختند تو. چرخیدند و دور هنگامه را گرفتند. گوشش پر بود از صدای باد. برگ‌ها را می‌دید که پشته می‌شوند جلوی در می‌چرخند و می‌ریزند لب پنجره. توی قاب پنجره مادربزرگش را دید که پای گهواره‌ای لالایی می‌خواند. برگ‌ها با باد چرخیدند و روی گهواره را گرفتند. بلند شد ایستاد. برگ‌ها جلوی پایش ...
مشاهده تمام رمان های ژیلا تقی‌زاده
مجموعه‌ها