رمان ایرانی

صدای پای عشق

صورتم را به سمتی که اشاره کرده بود گردوندم و چشم تو چشم ارشیا شدم که خشم و غضب ازش زبانه می‌کشید. برای فرار از زیر نگاه ارشیا به سمت بهرام رفتم و با هزار اکراه دستش رو گرفتم و به سمت سالن رفتیم. اونم از فرصت استفاده کرد و جلوی دید ارشیا بوسه‌ای عاشقانه بر دستم نهاد و خیلی آروم گفت: ـ حداقل از این چشم‌غره‌های ارشیا، امشب یه چیزی نصیب ما شد. دندان‌هام رو با حرص روی هم ساییدم اما دریغ از یک کلمه که از دهانم خارج بشه.

علی
9789641931201
۱۳۹۱
۵۷۶ صفحه
۱۱۲۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های عادله خسروآبادی
حصار سکوت
حصار سکوت تو رفتی اما نفهمیدی که با رفتنت چه به روز من آمد، تازه فهمیدم چه قدر نیستی، چه قدر توی زندگیم کمی... چه قدر بهت احتیاج دارم. مثل کودکی تشنه محبت توام، مثل بیدی در چنگال طوفان بی‌مهری‌های تو اسیرم، من خودم را گم کرده‌ام بیا و پیدایم کن مانند کویری که تشنه باران است، منم تشنه نگاه توام. تمام دعاهایم برای ...
مشاهده تمام رمان های عادله خسروآبادی
مجموعه‌ها