رمان ایرانی

به خاطر تو

کسی به من می‌گفت:«پاشو! هنوز خیلی زوده، وقتش نیست!» با حالت زار و پریشانی گفتم:«ولی من خیلی درد دارم! خیلی بی‌طاقتم! دیگه نمی‌تونم!» همان صدای آرام و پرطنین گفت:«اما تو باید چشم‌هات رو باز کنی! به زودی درد و رنج‌هات تموم می‌شه! دستم رو ول کن! حالا وقتش نیست!» گفتم:«نه، بزارین راحت بشم! دیگه بریدم! تحمل ندارم!» صدا با تحکم گفت:«چشم‌هات رو باز کن! همین حالا! باز کن!»

رخ مهتاب
9786006572505
۱۳۹۱
۳۲۰ صفحه
۵۲۸۷ مشاهده
۰ نقل قول
نیلوفر لاری
صفحه نویسنده نیلوفر لاری
۳۱ رمان نویسنده 30 رمان ازجمله: کسی پشت سرم آب نریخت/ یادش بخیرنازلی/ دوآتیشه/ ازلج تو/ یکی رادوست می دارم/ قرارنبود
دیگر رمان‌های نیلوفر لاری
از لج تو
از لج تو دندان به هم سایید و با لج گفت:«اگه قدرشو می‌دونستی حالا نه فقط پسرعموت همه کست بود... چی بگم که از بی‌لیاقتی‌ت از دستمون پرید!» عصبانی و برافروخته از حرف‌های گزنده مادر، با دلخوری گفتم:«همچین آش دهن‌‌سوزی هم نبود! مگه کجا رفته؟ یا رفته شمال یا رفته اروپا... فوق فوقش دو هفته دیگه برمی‌گرده! چقدر بی‌خودی شلوغش می‌کنین مامان؟» صاف ...
به خدا نامه خواهم نوشت
به خدا نامه خواهم نوشت
از عشق گریزانم
از عشق گریزانم زکی! زده بود دمار از روزگار ماشین من درآورده بود و یه خسارت چند میلیونی گذاشته بود روی دستم، تازه دو قورت و نیمش باقی بود. ماموریتش تموم شده بود. دیگه باید می‌رفت. با این کارش به‌قدر کافی تونسته بود حال منو جا بیاره. پس دیگه واسه چی بمونه و خودشو مضحکه‌ی دست عام کنه؟ وقتی داشت می‌رفت، بدون این‌که یه ...
ستاره‌های بی‌نشان
ستاره‌های بی‌نشان
یادش به خیر نازلی
یادش به خیر نازلی
مشاهده تمام رمان های نیلوفر لاری
مجموعه‌ها