رمان نوجوان

پسرک و 12 ماه سال

پسرک خورشید خرید. به خانه بازگشت. مادرش خورشید را به گردن اسب سفیدی که در حیاط خانه بود انداخت. خانه از نور خورشید روشن شد.

نظر
9786001521010
۱۳۹۰
۳۲ صفحه
۷۲۱ مشاهده
۰ نقل قول
احمدرضا احمدی
صفحه نویسنده احمدرضا احمدی
۳۰ رمان احمدرضا احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبشهت ماه ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدرش کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقه‌الاسلام کرمانی، و جد مادری‌اش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون ...
دیگر رمان‌های احمدرضا احمدی
آیا می‌توان با فقر پاریس را دوست داشت
آیا می‌توان با فقر پاریس را دوست داشت وقتی قطار به تونل رسید، در تاریکی تونل و کوپه‌ تاریک، آرام آرام، تکه‌تکه‌ گذشته را به یاد آوردم؛ دلیلش را هم نمی‌دانستم. در کوپه‌ من تنها بودم. کودکی‌ام در شهرستان حومه‌ پاریس، همه‌ روزها در زیر درختان انگور، شب‌ها سرفه‌های مدام پدرم که با رادیوی کهنه‌اش خبر‌های جنگ را می‌شنید، بیماری‌های بی‌علاج مادرم که ناشی از فقر و زحمات ...
در همه جهان ناگهان چراغ‌ها روشن شدند
در همه جهان ناگهان چراغ‌ها روشن شدند کودکان جهان ناگهان از نسیم صبح‌گاهی بیدار شدند به میدان‌ها آمدند. جهان در رنگ بنفش غرق شد، جهان بنفش شد.
بر دیوار کافه
بر دیوار کافه من و تو برای رهایی و فراموشی، خودکشی، حرمان‌های مدام، حسرت‌های متناوب، فرصت‌هایی که از دست رفتند، برف‌های پشت پنجره که زود و ناگهان آب شدند، عشق‌های ناتمام در برف و سیل و زلزله آب شدند. پرنده‌هایی که از سرما روی شاخه‌های بیدمشک یخ زدند، غروب‌هایی که زود رخ دادند و مبدل به شب شدند و شبی که با آواز ...
شعر و صدای احمدرضا احمدی
شعر و صدای احمدرضا احمدی با صدای: احمدرضا احمدی شعرهایی که خواهید شنید: ـ کبریت زدم + لکه‌ای ـ من بسیار ـ درختانی... ـ این قطره... ـ از یک... ـ بر این جاده‌ها ـ قصیده ـ این شاخه ـ اگر من... زمان: 1 ساعت و 15 دقیقه قالب‌بندی: mp3
مشاهده تمام رمان های احمدرضا احمدی
مجموعه‌ها