رمان ایرانی

انگار این من نیستم

در پس تو می‌افتم و بی‌صدا دنبالت می‌کنم تا هر آنچه را برایم معمایی شده، دریابم. حتی دیدار تو را با ولع و حرص دنبال می‌کنم شاید گره کور ذهنم را باز کنم. پس، گریه کن! و آنچه را در دل داری بیرون بریز اگرچه دل آدمی به این راحتی‌ها باز نمی‌شود... و اشک‌ها تنها نشانه‌ای از خالی شدن‌اند.

شادان
9789642919635
۱۳۹۰
۴۸۰ صفحه
۲۶۲۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های بیتا فرخی
تکه‌ای از آسمان
تکه‌ای از آسمان کنار یکدیگر نشسته‌ایم و نگاه‌هایمان گره می‌خورند در میان چهره‌های غم‌زده. هر کدام از ما را سرنوشتی بوده است. اندکی از ما یاد گرفته‌ایم و برخی هنوز در ابتدای دانستن مانده‌ایم! آنان که آموخته‌اند از زندگی و روزگار می‌دانند که چگونه با امروز خویش و هر لحظه‌ای که در آن نفس می‌کشند می‌باید کنار آمد و زندگی کرد، و آنان که ...
از پشت شیشه
از پشت شیشه بالاخره با قطره‌ای باران که روی پیشانی‌ام افتاد ذهنم را آزاد کردم و تازه توانستم مردی را ببینم که عجیب‌ترین و در عین حال جذاب‌ترین شخصی بود که در زندگی‌ام دیده بودم. اصلا انگار همان عجیب و متفاوت بودن جذابش کرده بود و می‌خواستم پی به طرز زندگی‌اش ببرم. برای این‌که توجه‌اش را جلب کنم با پا به پهلوی ...
همسایه ماه
همسایه ماه نگاهش به آسمان صاف و پر از ستاره بود و با سرعت می‌تاخت، زیر نور ماه کامل، کنار ساحل پیش می‌رفت و از صدای امواج و کوبیده‌شدن سم‌های اسیش بر زمین لذت می‌برد. آن آرامش را با هیچ‌چیز عوض نمی‌کرد... آرامشی که با همه‌ی وجود نیازمندش بود...
تا روشنایی
تا روشنایی یک ماه است با خودم کلنجار می‌روم. یک ماه است که هر شب روی صفحه مانیتور ایمیل‌های قدیمی تو را می‌خوانم و می‌خواهم از دلتنگی‌هایم بگویم نمی‌شود. شاید 10 سال از آخرین باری که قلم به دست گرفته و نامه‌ای نوشته‌ام می‌گذرد. یادت می‌آید تابستان‌ها همان دو سه هفته‌ای که شیراز یا لواسان می‌رفتی، چندتا نامه برای هم پست می‌کردیم؟ هنوز ...
هوای دلبستگی
هوای دلبستگی آیلی سر به زیر انداخته و خط‌های روی شلوار جینش همه آن چیزی بود که می‌دید. حس عجیبی داشت. انگار یک‌بار چند تنی از روی شانه‌هایش برداشته شده و حالا انتظار می‌کشید بشنود آن چیزی که این مدت خواب و خوراک را حرامش کرده بود؛ اما نمی‌خواست او با سوال‌هایش گیج شود. باید مهلت می‌داد خودش را جمع و جور ...
مشاهده تمام رمان های بیتا فرخی
مجموعه‌ها