رمان خارجی

سفیر کبیر

(Windmills of the gods)

در جنگلی پوشیده از درختان انبوه در 200 مایلی هلسینکی و در نزدیکی مرز کشور شوروی، جلسه محرمانه‌ای در درون کلبه‌ای چوبی تشکیل شده بود. اعضا شرکت کننده در جلسه، با گذرنامه‌های جعلی از 8 کشور مختلف آمده بودند. آن‌ها به تدریج و با فاصله زمانی معین وارد شده و یک یک توسط محافظین ویژه به کلبه هدایت شده بودند. با ورود آخرین نفر، در کلبه از داخل قفل شد و محافظین در بیرون و اطراف به حال آماده‌باش درآمدند. گفت‌گو به مدت 4 ساعت ادامه پیدا کرد. زمانی که کلبه کاملا خالی شده بود، چند نفر از راه رسیدند و آن را به آتش کشیدند. گزارش گروه آتش‌نشانی حاکی از این بود که آتش‌سوزی عمدی بوده است. فرمانده آن‌ها با حیرت گفت: خیلی عجیب است، من هفته پیش در این محل بودم. اصلا کلبه‌ای وجود نداشت.

درسا
9789646104525
۱۳۸۸
۴۳۲ صفحه
۲۸۲۷ مشاهده
۰ نقل قول
سیدنی شلدون
صفحه نویسنده سیدنی شلدون
۱۷ رمان سیدنی شلدون رمان‌نویس معروف آمریکایی بود. شلدون پیش از روی‌آوردن به رمان‌نویسی، فیلمنامه‌ها و نمایشنامه‌هایی نوشت که او را برنده جایزه‌هایی همچون اسکار بهترین فیلمنامه‌نویسی و جایزه نمایشنامه‌نویسی تونی کردند. او در رمان‌نویسی بسیار موفق بود و در مدتی کوتاه تبدیل به یکی از پرفروش‌ترین و معروف‌ترین نویسندگان داستان‌های مردم‌پسند جهان شد. او افزون بر انتشار بیش از ۳۰ فیلمنامه، ۲۵۰ فیلمنامه تلویزیونی، ۱۰ نمایشنامه و ۱۸ رمان نوشت. آثار شلدون در بیشتر کشورهای دنیا منتشر شده و عنوان نویسنده‌ای را ...
دیگر رمان‌های سیدنی شلدون
هیچ‌چیز جاودانه نیست
هیچ‌چیز جاودانه نیست اینجا چه خبراست؟! ما سه پزشک روی دست داریم که با هم هم‌خانه هستند و در عین حال در یک بیمارستان کار می‌کنند. یکی از آنها باعث شده تا این بیمارستان کلا بسته شود. دیگری به خاطر یک میلیون دلار پول، بیمارش را می‌کشد و سومی هم به قتل رسیده است!...
ترس از تاریکی
ترس از تاریکی روبین استاین مرد ریزنقش و چالاکی بود که قوه تخیل عجیبی داشت و بسیار سریع‌الانتقال بود. هیچ‌گاه در دادگاه‌های مختلف حالت یکسانی به خود نمی‌گرفت. ظاهرسازی جزو ابزار کارش بود و کاملا در این کار مهارت داشت. با غریزه‌ای حیوانی دنبال یافتن نقاط ضعف حریفانش بود. گاهی اوقات تصور می‌کرد شیری است که به آرامی به طعمه‌اش نزدیک می‌شود و ...
از رویاهایت برایم بگو
از رویاهایت برایم بگو
رویاهایت را به من بگو
رویاهایت را به من بگو 1 شخص او را تعقیب می کرد.... او مطالبی درباره ارواح سرگردان مطالعه کرده بود، اما آن‌ها متعلق به جهانی متفاوت و خشن بودند. او نمی‌دانست این تعقیب‌کنندگان چه کسانی هستند که می‌خواستند او را اذیت کنند. او سعی می‌کرد با تمام نیرویش دچار وحشت نشود، اما خواب‌هایش در شب‌های اخیر همراه با کابوس‌های غیر قابل تحمل بود، و صبح هر ...
اگر فردا بیاید
اگر فردا بیاید او با احتیاط به مسافرانی که به قطار سوار می‌شدند، نگاه می‌کرد. هنوز هیچ نشانه خطری دیده نمی‌شد. شانه‌های او در حالتی عصبی فشرده می‌شد و به خود اطمینان می‌داد که هیچ‌کس به این زودی به موضوع پی نخواهد برد. حتی اگر ماجرا برملا شده باشد...
مشاهده تمام رمان های سیدنی شلدون
مجموعه‌ها