مجموعه داستان خارجی

پونز روی دم گربه

کلاه قرمز را پایین کشیدم. توی چشم‌هایش آب جمع شده بود. گفت:«بی‌انصافی کردی. حتی مهلت ندادی برگردد.» چاقو را به ضرب از پشت مادربزرگ کندم. توی گونی ماچاله شده بود. گفتم: «ما هم خانه نبودیم وقتی که رفت و مجسمه‌ها را شکست. مادر خواب بود وقتی که رفت سر وقتش...» شادی گفت:«نکشت که.» نگاهش که کردم به روزنامه‌ها نگاه کرد و گفت:«مگر همه چیز روبه‌راه نشد؟» طناب را محکم گره زدم و گفتم: «اگر گربه نبود با آن همه چسبی که زده بود دور گردن مادر...» چهره مادر یادم آمد که دراز کشیده بود روی تختش. گربه نشسته بود بالای سر مادر و از سوراخ کیسه به چشم‌هایش نگاه می‌کرد. چند قطره ریز روی دیواره کیسه سر می‌خورد.

چشمه
9789643628512
۱۳۹۰
۱۰۸ صفحه
۴۸۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های آیدا مرادی آهنی
گلف روی باروت
گلف روی باروت همه شخصیت‌‌ها، ماجراها و اسم‌های این کتاب خیالی است و هرگونه شباهت احتمالی آنان با ماجراها و افراد حقیقی و حقوقی داخل و خارج کشور کاملا، قطعا و حتما تصادفی است. جنون قدرت، همه مرضش همین است. بلند می‌شوم. با شست، انگشتر را توی انگشت کوچکش می‌چرخاند. می‌گوید: من با همین‌ها بهشون قدرت می‌دم...
گلف روی باروت
گلف روی باروت همه شخصیت‌‌ها، ماجراها و اسم‌های این کتاب خیالی است و هرگونه شباهت احتمالی آنان با ماجراها و افراد حقیقی و حقوقی داخل و خارج کشور کاملا، قطعا و حتما تصادفی است. جنون قدرت، همه مرضش همین است. بلند می‌شوم. با شست، انگشتر را توی انگشت کوچکش می‌چرخاند. می‌گوید: من با همین‌ها بهشون قدرت می‌دم...
مشاهده تمام رمان های آیدا مرادی آهنی
مجموعه‌ها