رمان ایرانی

فصل کبوتر

حجت منتظر رسیدن غروب ماند. بعدازظهر آن روز انگار چند سال طول کشید. می‌خواست ببیند که آیا باز هم او را تعقیب می‌کنند یا نه؟ می‌خواست ببیند موسس و اوس محمود در تعقیب او چقدر نقش دارند. غروب که شد، وسایلش را جمع کرد و راه افتاد. حالا بهتر می‌توانست بفهمد که کی دنبالش می‌آید، هوشنگ یا شخص دیگری! کمی که از کارگاه دور شد، اوس محمود را دید که با عجله از کارگاه بیرون آمد. موتورش را روشن کرد و سوار شد، حالا مطمئن بود که او به دنبالش می‌آید.

سوره مهر
9786001750601
۱۳۸۹
۱۷۶ صفحه
۲۹۵ مشاهده
۰ نقل قول
حسین فتاحی
صفحه نویسنده حسین فتاحی
۱۰ رمان شاهرخ مسكوب متولد 1304 شمسی بابل. دوره ابتدائی را در مدرسه علميه پشت مسجد سپه‌سالار تهران گذراند. از كلاس پنجم ابتدائی مطالعه رمان و آثار ادبی را شروع كرد. سپس در اصفهان تحصيل كرد و در سال 1324 به تهران بازگشت و در دانشكده حقوق دانشگاه تهران به تحصيل پرداخت.

نخستين نوشته‌هايش را در سال 1326 با عنوان تفسير اخبار خارجی در روزنامه قيام ايران به چاپ رساند. از سال 1336 به تحقيق در زمينه فرهنگ و ادبيات روی ...
دیگر رمان‌های حسین فتاحی
پیامبران و قصه‌هایشان (مجموعه کامل 26 جلدی) با قاب
پیامبران و قصه‌هایشان (مجموعه کامل 26 جلدی) با قاب این کتاب مجموعه‌ای است که داستان زندگی پیامبران را از آدم و حوا تا حضرت محمد را به تصویر می‌کشد.
اکوان دیو (قصه‌های تصویری از شاهنامه 4)
اکوان دیو (قصه‌های تصویری از شاهنامه 4) در زمان‌های خیلی قدیم، پادشاهی بود که با همه شاهان دیگر فرق داشت. شاهان دیگر به فکر خودشان بودند، اما او به فکر مردم بود. شاهان دیگر ظالم بودند، اما او مهربان بود و مردم را دوست می‌داشت و زحمت می‌کشید تا مردو راحت زندگی کنند. این پادشاه، کیسخرو، پسر سیاوش بود.
کیخسرو (قصه‌های تصویری از شاهنامه 11)
کیخسرو (قصه‌های تصویری از شاهنامه 11) روزی، روزگاری، شاهزاده‌ای بود به نام سیاوش. سیاوش آن‌قدر از پدرش بدی دید که به سرزمین توران رفت؛ جایی که شاه آنجا دشمن ایرانی‌ها بود. اما افراسیاب، شاه توران، آن‌قدر از جوانمردی و شجاعت و هنرمندی سیاوش خوشش آمد که شیفته او شد و از سیاوش خواست در توران بماند. شاه توران دخترش فرنگیس را به همسری سیاوش در آورد ...
ضحاک و کاوه آهنگر (قصه‌های تصویری از شاهنامه 1)
ضحاک و کاوه آهنگر (قصه‌های تصویری از شاهنامه 1) سرزمینی بود، شاد و خرم، با دشت‌های سبز، چشمه‌هایی پر آب، درخت‌هایی تناور و مردمی خوب و شجاع. آن سرزمین، همسایه ایران بود. در آن سرزمین، شاهی به نام مرداس حکومت می‌کرد، با مردم کشورش خوب و مهربان بود. او حتی پرنده‌ها و چرند‌ها را دوست داشت. مرداس هزار اسب، هزار شتر و هزار گوسفند داشت.
مشاهده تمام رمان های حسین فتاحی
مجموعه‌ها