رمان ایرانی

گل‌های ارکیده

یک هفته گذشت. یه هفته‌ای که به نظرم یه سال بود. تمام اون روزها هزار بار به خودم و روشنک فکر کردم و هر بار فقط به یه نتیجه رسیدم. اونم اینکه باید فراموشش کنم از طرفی بد جوری خودمو گرفتار می‌دیدم و احساس می‌کردم بی‌اون دیگه نمیشه.

علی
9789647543880
۱۳۸۷
۵۱۲ صفحه
۸۱۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ماندانا زندی
ساغر
ساغر هنوز بعد از این همه سال، اسم ساغر و یاد خوبی‌اش دلمو آتیش می‌زنه. هنوز هم یاد تنهایی‌ها و بی‌کسی‌هاش، جیگرم رو کباب می‌کنه. آخه، هنوز فراموشش نکردم، هنوز دوستش دارم، و هنوز هم گریه می‌کنم!!!
بانویی از جنس باران
بانویی از جنس باران و بار دیگر، تکراری دیگر از مهر مادری با نگاهی متفاوت، روایت بانویی که به حرمت عشق، از خود و عشق، چشم پوشید و همه ایمانش به عشق را در ترانه دلنشین مادری جستجو کرد. بانویی مقیم پس کوچه‌های سرد دلتنگی که قادر است با هر نگاهش چشمی را شبنمی سازد. شاید او در خود تو پنهان باشد، شاید بتوانی او ...
ستاره‌های دنباله‌دار
ستاره‌های دنباله‌دار مگر می‌شود از سنگ‌ها هم محکم‌تر بود وقتی در فراز و نشیب عشق قرار می‌گیری! همچون فرو غلطیدن در جزر و مد دریای زندگی سنگ هم که باشی آن‌قدر بالا و پایین می‌شوی و صیقل می‌خوری تا پاک و زیبا شوی! این خاصیت عشق است هر طور که باشی، هر اندازه سخت صاف و بی‌آلایش می‌کند تو را، پس هر جا که بروی زیر این آسمان کبود باز هم دل ...
خواب اقاقیا
خواب اقاقیا گرم است... کلافه‌ام و موهایم عرق کرده. به مامانم می‌گویم: «موهایم را می‌بافی؟» مامان می‌گوید: «آفتاب سر ظهر و گرمایش.» گرمای ظهر یعنی چیزی شبیه بوی پرتقال؛ گرم و نارنجی. مامان برای من یک پیراهن نارنجی دوخته که خیلی بلند است و دامنش کشیده می‌شود روی زمین.
مشاهده تمام رمان های ماندانا زندی
مجموعه‌ها