رمان ایرانی

درد سیاوش

سحر هوا هنوز گرگ و میش بود که صدای مرغ‌های دریایی از خواب بیدارم کرد. سرم کمی درد می‌کرد، اما ساق پا و قوزک‌ پای چپم که هنوز توی گچ بود، درد نداشت، فقط بدجوری بی‌حس و کرخ بود. (دو سه جمعه پیش باید شاهکار بزنم و در باشگاه قایق‌رانی لب اسکله ساق پای خودم را بین دو تا قایق قلم کنم.) تنها بودم، پنجره از شب باز مانده بود، و من صدای شاخه‌های بوته گل کاغذی را هم پشت دیوار پنجره می‌شنیدم که به توری می‌خورد...

2500110164329
۳۲۸ صفحه
۵۲ مشاهده
۰ نقل قول
اسماعیل فصیح
صفحه نویسنده اسماعیل فصیح
۱۸ رمان اسماعیل فصیح‌زاده در سال ۱۳۱۳ در محله درخونگاه تهران (شهید اکبرنژاد فعلی) زاده شد. او دوران تحصیلات خود را در دبستان عنصری و سپس در دبیرستان رهنما سپری کرد. فصیح پس از تحصیلات عالی در آمریکا به ایران برگشت و از سال ۱۳۴۲ درشرکت ملی نفت ایران در مناطق نفت خیز جنوب به‌عنوان کارمند بخش آموزش، به کار پرداخت و در سال ۱۳۵۹ با سمت استادیار دانشکده نفت آبادان بازنشسته شد. فصیح در مجموع به مدت ۱۹ سال در این شرکت ...
دیگر رمان‌های اسماعیل فصیح
تلخ‌کام
تلخ‌کام یادم می‌آید، قبل از انقلاب در زمان نخست‌وزیری شریف امامی و اعتصابات خونین علیه شاه، وقتی شوهر جوان ثریا خسرو ایمان، در قتل عام 17 شهریور (جمعه سیاه) کشته شده بود، ما ثری را برای استراحت روحی و دوری از اغتشاش و ادامه تحصیلات رشته دکترا به دانشگاه سوربن پاریس بازگردانده بودیم، ولی پس از وقوع انقلاب و اوضاع در ...
بازگشت به درخونگاه
بازگشت به درخونگاه لئون تولستوی، رمان آناکارنینای خود را با این جمله شروع می‌کند: خانواده‌های خوشبخت به هم شبیه هستند، ولی برعکس، خانواده‌های بدبخت به هیچ‌کس شباهت ندارند جز به خودشان. این لابد قیاس درگیری من تنهاست امسال زمستان در آپارتمان خیابان تکش، با خانواده‌های دوست‌ دوران دبیرستانم دکتر شاپور ایرانفر، بیولوژیست مفلوک در درخونگاه، و علی آریان، نابرادری خودم...
شراب خام
شراب خام آقای آرین شما از زندگی خودتان بیشتر از تمام خردمندان و مقدسات و قهرمان‌ها استفاده می‌کنید و به زندگی دیگران هم بیشتر از تمام آن‌ها استفاده مسلم می‌رسانید. فراموش نکنید که استفاده کردن از زندگی این نیست که آدم پولدار بشود، قصر برای خودش بخرد، حرمسرا درست کند، و در سهام نیویورک غول باشد. و هم‌چنین فراموش نکنید که به ...
بازگشت به درخونگاه
بازگشت به درخونگاه لئون تولستوی، رمان آناکارنینای خود را با این جمله شروع می‌کند: خانواده‌های خوشبخت به هم شبیه هستند، ولی برعکس، خانواده‌های بدبخت به هیچ‌کس شباهت ندارند جز به خودشان. این لابد قیاس درگیری من تنهاست امسال زمستان در آپارتمان خیابان تکش، با خانواده‌های دوست‌ دوران دبیرستانم دکتر شاپور ایرانفر، بیولوژیست مفلوک در درخونگاه، و علی آریان، نابرادری خودم...
زمستان 62
زمستان 62
مشاهده تمام رمان های اسماعیل فصیح
مجموعه‌ها