مجموعه داستان خارجی

پلو خورش

هر کدام از بچه‌ها چیزی می‌خواست. خدمتگزار مدرسه رفت و از بقالی رو به روی مدرسه پنیر خرید و نان لواش آورد. چند تا از بچه‌ها گرسنه خوابشان برده بود. بیدارشان هم که کردند چیزی نخوردند. زانوهاشان را تا کردند توی شکمشان و خوابیدند. خانم غصه خورد. و کاری ازش برنمی‌آمد. خانم بچه‌های کوچک را نگاه کرد و تا صبح غصه خورد.

معین
9789641155676
۱۳۹۰
۱۶۰ صفحه
۳۲۱۹ مشاهده
۳ نقل قول
هوشنگ مرادی کرمانی
صفحه نویسنده هوشنگ مرادی کرمانی
۲۱ رمان هوشنگ مرادی کرمانی در سال 1323 در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد استان کرمان متولد شد. تا کلاس پنجم ابتدایی در آن روستا درس خواند و همراه پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کرد. مادرش از دنیا رفته بود و پدرش دچار نوعی ناراحتی روانی-عصبی شده بود و قادر به مراقبت از فرزندش نبود. از همان سنین کودکی به خواندن علاقه خاص داشت و عموی جوانش که معلم روستا بود در این علاقه بی‌تاثیر نبود. پس از تحصیلات ابتدایی به کرمان ...
دیگر رمان‌های هوشنگ مرادی کرمانی
ته خیار
ته خیار پیرزن بلند و لاغر پایش را به زمین می‌کشید و می‌رفت. به «مستراح عمومی» اشاره می‌کرد و می‌گفت: بفرمایید، دهانتان را شیرین کنید. زنی که دست دختر بچه‌ای را می‌کشید. رسید به پیرزن لاغر. پیرزن گفت: بفرمایید دهانتان را شیرین کنید. منزل خودتان است.
تنور و داستان‌های دیگر
تنور و داستان‌های دیگر نگاه کن، ببین خودش را به چه روزی انداخته. همه این‌ها از طمع روزگار است. خوب، مرد، می‌گفتی زنی بیاید برایت نان بپزد. حالا دو تا نان هم مزد دستش را می‌دادی، یا تکه‌ای نان بچه‌اش می‌خورد. بهتر از این بود که این بلا را سر خودت بیاوری و از زمین و آسمان خجالت بکشی.
مثل ماه شب 14
مثل ماه شب 14
مهمان مامان
مهمان مامان توی کوچه جا به جا «سرعت‌گیر» درست کرده بودند. بالشتک‌هایی از سطح کوچه بالا آمده بود. امیر فرمان را سفت چسبیده بود. ژیان از سرعت‌گیرها بالا می‌رفت، می‌افتاد پایین، درق و دروق تلق و تلوق صدا می‌کرد. ـ خدا کند ماشین مردم نشکند.
کبوتر توی کوزه
کبوتر توی کوزه پیرزن پارچه سفید روی سرش می‌اندازد شادی می‌کند، برای خودش هلهله می‌کند و کل می‌کشد و چند بار با عصا روی کوزه می‌زند. نویسنده با هر ضربه کوزه را بیشتر به آغوش می‌کشد و حالش بدتر می‌شود. دست روی قلبش می‌گذارد، پیچ ‌و تاب می‌خورد صدای رعد و برق باران کوزه از دست نویسنده می‌افتد، می‌شکند. صحنه تاریک می‌شود. ...
مشاهده تمام رمان های هوشنگ مرادی کرمانی
مجموعه‌ها