رمان ایرانی

برف وقتی رو چتر سنگینی می‌کنه و چترها رو خیس می‌کنه مرثیه‌اس، اما وقتی کف دست تو بالا می‌گیری و چند دونه برف تالاپ می‌افته کف دستت سردی برف بهت نشاط می‌ده، اون وقت دیگه مرثیه نیست، تالاپ تالاپ برف روی چتر برات می‌شه ترانه، یه ترانه که هم سرده و هم گرم. سردش مال آدمای بی‌احساس و گرمیش مال آدمای عاشق...

پرسمان
9789642835652
۱۳۸۹
۴۳۶ صفحه
۱۸۳۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مژگان مظفری
شاه‌پرک‌ها هم می‌گریند
شاه‌پرک‌ها هم می‌گریند
باد ما را خواهد برد
باد ما را خواهد برد صدای زوزه باد شباهتی به نجوا نداشت اما وزش بی‌امانش او را تشویق می‌کرد تا به یاد دوران خوب کودکی، دغدغه‌هایش را به باد بسپارد تا با خود ببرد. همیشه در ذهنش زندگی را به باد تشبیه می‌کرد و اعتقادش بر این بود خود را به دست باد بسپرد...
روزهای غمگین عشق
روزهای غمگین عشق
ماهک
ماهک غروب بود. یکی از همان غروب‌های دل‌گیر که هر چند یک‌بار همچون بختک، سنگینی‌اش را بر قلب رامش می‌انداخت و راه نفسش را می‌بست. باز هم از دست این دنیا و مردمش دل‌سوخته بود. آن‌قدر که اگر آب همه اقیانوس‌ها را هم بر قلبش می‌ریختند دلش خنک نمی‌شد. پنجره را باز کرد و به آسمان چشم دوخت. دوست داشت دلتنگی خود را ...
کولی
کولی زندگی دریایی، آرزوی من بود که بالاخره به آن رسیده بودم. قانون دریا مانند قانون خشکی، خشک و خشن نبود، مثل خود دریا لطیف و آرام و گاهی طوفانی و خشن می‌شد که خشن بودنش هم برای من شیرین و هیجان‌انگیز بود...
مشاهده تمام رمان های مژگان مظفری
مجموعه‌ها