رمان ایرانی

زندگی دریایی، آرزوی من بود که بالاخره به آن رسیده بودم. قانون دریا مانند قانون خشکی، خشک و خشن نبود، مثل خود دریا لطیف و آرام و گاهی طوفانی و خشن می‌شد که خشن بودنش هم برای من شیرین و هیجان‌انگیز بود...

پرسمان
9789641162247
۱۳۹۰
۴۲۸ صفحه
۸۶۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مژگان مظفری
باد ما را خواهد برد
باد ما را خواهد برد صدای زوزه باد شباهتی به نجوا نداشت اما وزش بی‌امانش او را تشویق می‌کرد تا به یاد دوران خوب کودکی، دغدغه‌هایش را به باد بسپارد تا با خود ببرد. همیشه در ذهنش زندگی را به باد تشبیه می‌کرد و اعتقادش بر این بود خود را به دست باد بسپرد...
ماهک
ماهک غروب بود. یکی از همان غروب‌های دل‌گیر که هر چند یک‌بار همچون بختک، سنگینی‌اش را بر قلب رامش می‌انداخت و راه نفسش را می‌بست. باز هم از دست این دنیا و مردمش دل‌سوخته بود. آن‌قدر که اگر آب همه اقیانوس‌ها را هم بر قلبش می‌ریختند دلش خنک نمی‌شد. پنجره را باز کرد و به آسمان چشم دوخت. دوست داشت دلتنگی خود را ...
خزان رامتین
خزان رامتین
شاپرک‌ها هم می‌گریند
شاپرک‌ها هم می‌گریند به من نگاه کن من همان شاپرکم که با نگاهت تب و شرر زند ز تار من به پود تو
محو و مات
محو و مات
مشاهده تمام رمان های مژگان مظفری
مجموعه‌ها