کودک و نوجوان

سیاوش (قصه‌های شاهنامه 9)

شاید پدرم کاووس مرا به جنگ می‌فرستد تا از چاله‌ای به چاه اندازد... شاید گرسیوز هم نقشه شومی در سر داشته باشد و بخواهد شمشیر بر زمین گذاریم تا شبانه شبیخون زند... انگار باید هر روز از آزمون آتشی بگذرم و بر لبه تیغی راه روم که هر دو سویش پرتگاهی است پر از درندگان گرسنه و خونریز... در این مجموعه نویسنده کوشیده است که در مسیرهای ناشناخته‌تر شاهنامه حرکت کند، تا با پرهیز از تکرار افسانه‌ها، آن‌ها را از زاویه‌ای نو و از درون متن ماجرا بازآفرینی کند.

افق
9789643694388
۱۳۹۵
۸۰ صفحه
۲۱۳ مشاهده
۰ نقل قول
آتوسا صالحی
صفحه نویسنده آتوسا صالحی
۱۰ رمان آتوسا صالحی شاعر، نویسنده و مترجم کتاب های کودکان و نوجوانان، سال ۱۳۵۱در تهران به دنیا آمد و از سال ۱۳۶۹ فعالیت حرفه ای خود را از طریق همکاری با مجله سروش نوجوان و به عنوان یكی از سردبیران "مجله در مجله" آغاز كرد. او افزون بر این، در نشریه هایی چون مجله همشهری، هفته نامه و روزنامه آفتابگردان، روزنامه شرق، ایران و ... قلم زده است. از صالحی تا كنون بیش از سی عنوان كتاب برای كودكان و نوجوانان منتشر ...
دیگر رمان‌های آتوسا صالحی
گردآفرید (قصه‌های شاهنامه 7)
گردآفرید (قصه‌های شاهنامه 7) منم گردآفرید،‌فرزند گژدهم. اکنون سرنوشت، مرا برگزیده تا بر برگی از این روزگار افسانه‌ای نو بنویسم؛ داستانی که این بار نه مردی جنگاور، که زنی دلاور قهرمان آن خواهد بود. پس تندتر بتاز ای اسب بادپا که تو هم در این افسانه جاودان خواهی شد... در این مجموعه نویسنده کوشیده است که در مسیرهای ناشناخته‌تر شاهنامه حرکت کند، تا با پرهیز ...
رستم و سهراب (قصه‌های شاهنامه 8)
رستم و سهراب (قصه‌های شاهنامه 8) بگو رستم کجاست؟ بگو در کدام یک از این سراپرده‌هاست؟ دوست دارم زودتر، پیش از آن که کسی از رازم پرده بردارد، با او روبه‌رو شوم؟ دوست دارم بدانم آیا می‌تواند فرزند نادیده‌اش را در جامعه دشمنان بشناسد؟ در این مجموعه نویسنده کوشیده است که در مسیرهای ناشناخته‌تر شاهنامه حرکت کند، تا با پرهیز از تکرار افسانه‌ها، آن‌ها را از ...
جمشید (قصه‌های شاهنامه 10)
جمشید (قصه‌های شاهنامه 10) شهرناز ابروهایش را چون دو ریسمان سیاه در هم گره می‌زند و می‌گوید: «دیگر چه در سر داری؟ هفت دریا و هفت خشکی را دیدی و نامت را در چهار گوشه خاک بلندآوازه کردی. دست از این همه آرزوی دور و دراز بردار!» از دور پیداست. سنگ‌های گران‌بها بر چهار گوشه‌اش می‌درخشند. می‌گویم: «خشکی و دریا را زیر پا گذاشتم ...
کیخسرو (قصه‌های شاهنامه 12)
کیخسرو (قصه‌های شاهنامه 12) گودرز می‌خواهد مرا از رفتن باز دارد. شبرنگ سم بر زمین می‌کشد. گیو دنبالم می‌آید: «بگذار همراهت باشم...» دیگر نمی‌شنوم. سوار بر شبرنگ دیوار باد و خاک را می‌شکافم و می‌تازم. پاره آتشی چون تیر چهره‌ام را نشانه گرفته است. سپر بر سر می‌گیرم و می‌غرم: «برو، تندتر برو! تو با سیاوش از آتش گذشتی، از دروازه‌های دژ اهریمن هم ...
مشاهده تمام رمان های آتوسا صالحی
مجموعه‌ها