مجموعه داستان ایرانی

مجموعه داستان‌های غلام‌حسین ساعدی

قسمتی از عزاداران بیل: مشدی حسن برگشت و مردها را که گوش تا گوش جلو تیرک نشسته بودند تماشا کرد. علوفه له شده از لب و لوچه‌اش آویزان بود. اسلام سرفه کرد و در حالی که مواظب حرف‌هایش بود، گفت:«مشد حسن، سلام علیکم، اومدیم ببینیم دماغت چاقه؟ احوالت خوبه؟» مشدی حسن، که همچنان نشخوار می‌کرد، گفت:«من مشد حسن نیستم، من گاوم، من گاو مشد حسن هستم.» مو سرخه ترسید و خود را عقب کشید... قسمتی از آشفته‌حالان بیداربخت: نه، نه، اسم و رسم درست و حسابی نداشت؛ مثل همه ولگردا، هر گوشه به یه اسم صداش می‌کردن، تو راه‌آهن: ته شاپور: مایک، تو مختاری، قاراپت، لاله‌زار: میرزا بوغوس، تو استانبول: بد ارمنی، آوانس خله، موغوس پوغوس. آخرشم نفهمیدیم اسم اصلی‌ش چی هس، کجا رو خشت افتاده، کجا بزرگ شده، پدر و مادرش کی بوده، کجا درس خونده، چه جوری زندگی کرده، از کی به کله‌اش زده... قسمتی از شب‌نشینی باشکوه: سرهنگ پرسید: ـ«برای چی نعره می‌کشیدید؟» من گفتم: ـ«نعره نمی‌کشیدم قربان، ناله می‌کردم.» سرهنگ فریاد زد: ـ«دیگه بدتر مرتیکه! مگر دیشب شما نبودید که در پشت بام ایستاده بودید و به مقدسات فحش می‌دادید؟» من جواب دادم: ـ«به مقدسات فحش نمی‌دادم، من به آن‌هایی فحش می‌دادم که به من فحش می‌دادند.» سرهنگ نعره کشید: ـ«تو غلط می‌کردی مرتیکه الدنگ! به دستور کی و کدام عامل اجنبی چنین کاری می‌کردی؟» در جواب گفتم: ـ«هیچ‌کس به من دستور نداده بود، قربان، خودم اشتباهی مرتکب این عمل شده بودم.» سرهنگ در حالی که باد به گلو انداخته بود گفت: ـ«همیشه و همه کار تو اشتباه بوده، اصلا خودت اشتباهی هستی، وجودت اشتباهیه.» قسمتی از ترس و لرز: زاهد جلوتر آمد و ایستاد به تماشای سالم احمد که روی خاک‌ها افتاده بود. همه ساکت شدند. زاهد خم شد و دست‌های سالم احمد را به دست گرفت. صالح کمزاری و محمد حاجی مصطفی در دو طرف زاهد چمباتمه زدند. چیزی از دور می‌‎‏آشفت، انگار سالم را از دریا صدا می‌کردند.

9789643510084
۱۳۹۶
۱۰۹۶ صفحه
۱۱۲ مشاهده
۰ نقل قول
غلام‌حسین ساعدی
صفحه نویسنده غلام‌حسین ساعدی
۲۳ رمان غلامحسین ساعدی همچنین معروف با نام مستعارِ گوهرِ مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز می‌نوشت و پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی از نامدارترین نمایشنامه‌نویسان زبان فارسی در روزگار خود به شمار می‌رفت.
دیگر رمان‌های غلام‌حسین ساعدی
تاتار خندان
تاتار خندان “تاتارخندان” رمانی جذاب است و در اصل برشی از تاریخ اجتماعی ایران است که نویسنده، با گشت و گذار در واقعیت‌های اجتماعی روزانه، خواننده را پابه پای راوی که پزشکی است جوان و سرخورده از یک شکست عشقی، و دلگیر از نقشی که مدرنیته‌ی نارس بر او تحمیل کرده، همه‌ی خوشی‌ها، لذت‌های‌ زندگی شهری و آسایش روزگار مدرن را کنار ...
ضحاک (نمایش‌نامه در 5 پرده)
ضحاک (نمایش‌نامه در 5 پرده) غلامحسین ساعدی در 1314 در تبریز دیده به جهان گشود. او با نام مستعار گوهر مراد بیشتر آثار نمایشی خود را به چاپ سپرد. در دانشگاه‌های تبریز و تهران پزشکی و روانپزشکی خواند. با درک خاصی از شخصیت‌های روان‌پریش و آشفته‌ذهن و کشف دردها و آسیب‌های روحی آنان، توانست به خوبی از این کاراکترها در داستان‌های خود بهره گیرد. فضای ...
مار در معبد
مار در معبد میدان‌چه. خانه سوداگر در روبرو و 2 سکو در طرفین. چند کوچه از چند طرف به میدان‌چه جلوی خانه می‌رسد. در نیمه‌باز است. پادوی اول و دوم جلو سکوها پشت پیشخوانی ایستاده‌اند. هر کدام یک دسته ورقه به دست دارند که مرتب به هم می‌زنند. پرده باز می‌شود. پادوها چند لحظه به تماشاچی‌ها خیره‌اند و بعد یک مرتبه رو به ...
دیکته و زاویه (2 نمایش‌نامه)
دیکته و زاویه (2 نمایش‌نامه) دو رشته سیم‌خاردار از روبرو و طرف چپ، صحنه را به صورت میدانچه‌ای درآورده است. یک در چوبی در حد فاصل دو رشته، مدخل زاویه است. زاویه در تقاطع دو خیابان قرار گرفته، بنابراین درخت‌ها و ساختمان‌ها، نمای بیرون زاویه را درست کرده‌اند. دو نیمکت در دو طرف و یک نردبان دو پایه کوتاه، وسط صحنه کار گذاشته‌اند.
وای بر مغلوب
وای بر مغلوب غلامحسین ساعدی در 1314 در تبریز دیده به جهان گشود. او با نام مستعار گوهر مراد بیشتر آثار نمایشی خود را به چاپ سپرد. در دانشگاه‌های تبریز و تهران پزشکی و روانپزشکی خواند. با درک خاصی از شخصیت‌های روان‌پریش و آشفته‌ذهن و کشف دردها و آسیب‌های روحی آنان، توانست به خوبی از این کاراکترها در داستان‌های خود بهره گیرد. فضای ...
مشاهده تمام رمان های غلام‌حسین ساعدی
مجموعه‌ها