رمان خارجی

این کتاب، در قالب داستانی نو و برگرفته از زندگی به ظاهر متعارف انسانی، حقایقی چون عشق، غریزه‌های گاه متضاد و احساساتی آمیخته با حسرت و حسادت‌های کتمان شده را هدف می‌گیرد. به طور کلی «هویت» اثر جاودان میلان کوندرا، داستانی اندیشه‌محور است و از این روی باید با تانی و بدون شتابزدگی خوانده و حتی بازخوانی شود. این رمان برای همه مخاطبان معناگرا و به ویژه برای خوانندگان حرفه‌ای ادبیات داستانی، از کشش و گیرایی خاصی برخوردار است.

مصدق
9786007436677
۱۳۹۶
۲۰۰ صفحه
۲۹۲ مشاهده
۱۱۳ نقل قول
نسخه‌های دیگر
میلان کوندرا
صفحه نویسنده میلان کوندرا
۳۸ رمان میلان کوندرا (به چکی: Milan Kundera) (زاده ۱ آوریل، ۱۹۲۹ در برنو، چکسلواکی) نویسنده اهل چک است که از سال ۱۹۷۵ در فرانسه زندگی می‌کند و از سال ۱۹۸۱ یک شهروند فرانسوی شده‌است. پدر کوندرا نوازنده پیانو و شاگرد لئوش یاناچک بود. علاقه او به موسیقی در بسیاری از آثار او به ویژه رمان شوخی پیداست. میلان شعرگویی را از ۱۴ سالگی آغاز کرد و در ۱۷ سالگی پس از شکست آلمان به حزب کمونیست پیوست و در سال ۱۹۴۸ وارد ...
دیگر رمان‌های میلان کوندرا
دون ژوان
دون ژوان
کلاه کلمنتیس
کلاه کلمنتیس در فوریه 1948، کلمنت گوتوالد، رهبر کمونیست، در پراگ بر مهتابی قصری باروک قدم گذاشت تا برای صدها هزار مردمی که در میدان شهر قدیم ازدحام کرده بودند سخن بگوید. لحظه‌ای حساس در تاریخ قوم چک بود، از آن لحظات سرنوشت‌ساز که یکی دو بار در هر هزار سال پیش می‌آید.
پرده (جستاری در 7 بخش)
پرده (جستاری در 7 بخش) ((... موقعی که روزی تاریخ رمان به انتها برسد، سرنوشت رمان‌های بزرگی که بر جای خواهد ماند چه خواهد بود؟ برخی از این رمان‌ها قابل تعریف کردن و تبدیل به شکل‌های دیگر نیستند. این رمان‌ها همان‌گونه که هستند یا به حیات خود ادامه می‌دهند و یا از بین می‌روند. بعضی هم قابل تعریف کردنند (مثل آناکارنینا، ابله) و به همین ...
زندگی جای دیگری است
زندگی جای دیگری است رمانی درباره سرخوردگی از دوره جوانی. میلان کوندرا در این رمان در قالب زندگی‌نامه یک شاعر جوان به تحلیل یک فاجعه می‌پردازد: اینکه شعر چگونه به یاری نیروی شر در اجتماع می‌آید و هنر بر ضد آزادی بر ضد جوهر خود به کار گرفته می‌شود. برداشت فلسفی و زبان نافذ کتاب، از همان آغاز خواننده را با مسائل بنیادی بشر روبرو ...
شوخی
شوخی این گرم‌ترین دوره عشق ما بود. نورافکن‌ها روی برج‌های دیدبانی روشن بودند، سگ‌ها با نزدیک‌ شدن شب پارس می‌کردند، پسرک ازخودراضی بر همه ما فرمانروایی می‌کرد. این‌ها فقط کمی از ذهن مرا به خود مشغول می‌کرد؛ تمام حواسم متوجه لوسی بود. من در محاصره سگ‌های آدمکش و معدن واقعا خوشبخت بودم، با مشق‌های بیهوده نظامی حرکت می‌کردم؛ خوشبخت و مغرور ...
مشاهده تمام رمان های میلان کوندرا
مجموعه‌ها