رمان نوجوان

افسانه‌های آن‌ور آب

افسانه‌های آن ور آب روایتی تازه از افسانه‌های ملت‌های دیگر است. زبان روان و گاه شوخ و بازیگوش راوی به این افسانه‌ها حال و هوایی تازه داده و آن‌ها را برای مخاطب خواندنی‌تر کرده است. این افسانه‌ها که از قوم‌ها و کشورهای گوناگون انتخاب شده‌اند، در کنار افسانه‌های این ور آب مجموعه‌ای 352 افسانه‌اند; 352 افسانه که نشان می‌دهند با وجود شرایط اقلیمی مختلف، افسانه‌ها به یک خانواده بزرگ جهانی تعلق دارند. در این جهان ماه پیشانی و بلور خانم و سیندرلا در حقیقت خواهرهای تنی هم‌اند; خواهرهایی که دردی مشترک دارند، از تبعیض و بی‌عدالتی رنج می‌برند و در آخر با صبر و بردباری پیروز می‌شوند و به خوشبختی می‌رسند.

افق
9789643699703
۱۳۹۴
۴۷۲ صفحه
۱۷۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محمدرضا شمس
داس مرگ (قصه‌های بترس برای بچه‌های نترس 3)
داس مرگ (قصه‌های بترس برای بچه‌های نترس 3) جن‌هایی که سونای بخار می‌گیرن، پسرِ هیولا، ایسچی، گرگینه، دراکولا، مرگ با داس بلندش توی اتوبوس، دوربینی که از هرکسی عکس بگیره اون ناپدید می‌شه، شبح‌های بی‌خانمان... از این چیزها می‌ترسی؟ می‌ترسی و می‌لرزی؟ می‌لرزی و خیس می‌شی؟ اگه فکر می‌کنی بچه‌ی نَترسی هستی، بیا وسط! اگه دلت می‌خواد ترس رو توی داستان مزه‌مزه کنی، دلت رو بزن به دریا و بیا جلو! اگه ...
دختره خل و چل
دختره خل و چل آباجی‌‌م اسفند دود می‌کند و می‌گوید: چهارشنبه‌زا پنج‌شنبه‌زا... بترکه چشم حسود. چشم حسودها یکی یکی می‌ترکد. دلم برای آباجی‌م می‌سوزد. یک پسرم برای او می‌زایم. آباجی‌م می‌گوید: بزا، بزا، تا می‌تونی پسر بزا. پسر آب و دونه‌س، پسر ملک خونه‌س.
من زن بابا و دماغ بابام
من زن بابا و دماغ بابام
اسکلت خون‌آشام (قصه‌های بترس برای بچه‌های نترس 1)
اسکلت خون‌آشام (قصه‌های بترس برای بچه‌های نترس 1) اسکلت‌های خون‌آشام، اتوبوس‌هایی که فقط مرده‌ها رو سوار می‌کنند، هیولاهایی که دیکته می‌گن. جن‌هایی که توی متکا زندگی می‌کنند، زن‌های قوزی، گرگینه‌ها... از این چیزها می‌ترسی؟ می‌ترسی و می‌لرزی؟ می‌لرزی و خیس می‌شی؟ اگه فکر می‌کنی بچه‌ی نَترسی هستی، بیا وسط! اگه دلت می‌خواد ترس رو توی داستان مزه‌مزه کنی، دلت رو بزن به دریا و بیا جلو! اگه دلت می‌خواد با موجودات عجیب‌وغریب ...
رقص جن‌ها
رقص جن‌ها -... ولک آقایی که شما باشید بووای ما یه گاو داشت به چه گندگی. ئی قدر این گاوه بزرگ بود. ئی قدر بزرگ بود که سه ماه تموم، می‌فهمی چی می‌گم؟ سه ماه تموم طول می‌کشید پای پیاده از دمش تا سرش بری. برای همین شهرداری پشتشه آسفالت کرده بود و تاکسی‌رانی هم ماشین‌های خطی اونجا رو راه انداخته بود ...
مشاهده تمام رمان های محمدرضا شمس
مجموعه‌ها