شوهر عزیز من
راه افتادم و برای فراموش کردن توهینی که بار دیگر بهام کرده بود ترانه مرسدس سوسا خواننده مبارزه راه آزادی آرژانتین را زمزمه کردم: سپاسگذارم از زندگی که به من الفبا و واژهها را داد تا بیاندیشم و بگویم «مادر، رفیق، برادر»
مهمان ناخوانده فضایی و 6 قصه دیگر
-
پسران گل
دختر جوانی، گردنبندی از کلمهها به گردن آویخته بود که همه از زیباییاش، خیره مانده بودند. پسر جوانی، داشت با جملههای آشنا، برای همه ماهی میگرفت تا به دختر جوان برسانندش. مادری، نوزادش را با ترانهها آرام میکرد و همه دست به چانه زده بودند و نگاهش میکردند. پدری، بستههای کلمه را جابهجا میکرد تا جملهای پیدا کند و همه ...
نجار شهر هیولاها
تا نخ بادبادکت را رها نکنی، نمیفهمی بادبادکت چقدر میتواند بالا برود... .
تا سیبت را گاز نزنی، نمیفهمی یک سیب چقدر میتواند شیرین باشد... .
تا به دوستت لبخند نزنی، نمیفهمی دوستی چقدر زیباست... .
تا این کتاب را نخوانی، نمیفهمی یک کتاب چقدر میتواند سرگرمکننده و شیرین باشد...
این کتاب را بخوان و با من دربارهاش حرف بزن.
قصههای 1 دقیقهای برای همه
دختر جوانی، گردنبندی از کلمهها به گردن آویخته بود که همه از زیباییاش، خیره مانده بودند. پسر جوانی، داشت با جملههای آشنا، برای همه ماهی میگرفت تا به دختر جوان برسانندش. مادری، نوزادش را با ترانهها آرام میکرد و همه دست به چانه زده بودند و نگاهش میکردند. پدری، بستههای کلمه را جابهجا میکرد تا جملهای پیدا کند و همه ...