رمان خارجی

بلوم فلد مجردی میان‌سال (به همراه نقد و تفسیر)

(Biumfeld ein alterer junggeselle)

متن داستان طوری تنظیم شده که انتقادی به زندگی فردی و اجتماعی و نیز به سبک و شیوه زندگی متداول امروزی باشد. این داستان از 2 بخش تشکیل شده است: از سویی بلوم‌فلد و زندگی خصوصی او را توصیف می‌کند و از سویی دیگر محیط و شرایط کارش را.

اشاره
9789648936735
۱۳۹۳
۸۸ صفحه
۶۱۷ مشاهده
۰ نقل قول
فرانتس کافکا
صفحه نویسنده فرانتس کافکا
۴۲ رمان آثار کافکا ـ که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثراً پس از مرگش منتشر شدند ـ در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می‌آیند. مشهورترین آثار کافکا داستان کوتاه مسخ (Die Verwandlung) و رمان محاکمه و رمان ناتمام قصر (Das Schloß) هستند. به فضاهای داستانی که موقعیت‌های پیش پا افتاده را به شکلی نامعقول و فراواقع‌گرایانه توصیف می‌کنند ـ فضاهایی که در داستان‌های کافکا زیاد پیش می‌آیند ـ کافکایی می‌گویند. کافکا در یک خانوادهٔ آلمانی‌زبان ...
دیگر رمان‌های فرانتس کافکا
یادداشت‌ها
یادداشت‌ها همه ویژگیهای شخصیت جذاب و وقایع زندگی پر شور و سودای کافکا در این کتاب بازتاب یافته است. در این یادداشت‌ها که بخش اصلی زندگی‌اش، از 1910 تا 1923 را در بر می‌گیرد، بسیاری از اندیشه‌های ادبی، قطعات کوتاه نمایشی، رویاها و کابوس‌ها، آغاز یا بخش‌هایی از داستان‌ها و رمان‌هایش را آورده و حوادث کوچک و بزرگ زندگی‌اش را، گاه ...
مسخ
مسخ رساترین تعریفی که می‌توانیم از هنر به دست دهیم این است: زیبایی به اضافه دریغ. هر جا زیبایی هست، دریغ هم هست، به این دلیل ساده که زیبایی محکوم به فناست. زیبایی همیشه می‌میرد، وقتی ماده بمیرد، رفتار هم می‌میرد، وقتی فرد بمیرد، جهان هم می‌میرد. اگر کسی مسخ کافکا را چیزی بیش از یک خیالپردازی حشره شناسانه بداند، به ...
نامه به فلیسه باوئر 1 (2 جلدی)
نامه به فلیسه باوئر 1 (2 جلدی)
ژوزفین آوازه‌خوان یا قوم موش‌ها (مجموعه 2 داستان به همراه نقد و تفسیر)
ژوزفین آوازه‌خوان یا قوم موش‌ها (مجموعه 2 داستان به همراه نقد و تفسیر) کافکا در ژوئیه 1883 در پراگ به دنیا آمد. آثار کافکا عمدتا در مورد تناقضات زندگی می‌باشد. او در مورد خودش می‌گوید، من 1 نویسنده هستم حتی اگر چیزی ننویسم. او در سال 1924 درگذشت. کافکا این آخرین داستان خود را برای نخستین بار در 20 آوریل 1924 منتشر کرد. در این داستان رابطه 1 قوم با هنرمندی به نام ...
دیوار
دیوار توم بی‌آنکه به من نگاه کند دستم را گرفت. ‹‹پابلو من از خودم می‌پرسم... از خودم می‌پرسم آیا راست است که آدم نیست و نابود می‌شود؟›› من دستم را بیرون کشیدم و گفتم:‹‹کثافت‌مآب. میان پایت را نگاه کن.›› به قدر یک حوضچه آب بین پاهایش بود و قطره‌ها از شلوارش می‌چکید. به حال وحشت‌زده گفت: این چیست؟ گفتم تو شلوارت شاشیدی. از جا در رفت و ...
مشاهده تمام رمان های فرانتس کافکا
مجموعه‌ها