نیلوفر سر در سینهام فرو برد و میگفت :دیدی خاله ماهی مرد،دیدی پا پری دیگه پا نداشت.چشم گریانش را بوسیدم و گفتم:مهم نیست ،پا پری پر نو درمیورد و ماهیها هم دوباره تخمریزی میکنند.وقتی ماهی جان میداد حس کردم که خودم دارم جان میدهم...
۲۹ رمان
در 23 خرداد ماه 1331 در تهران دیده به جهان گشودند . اولین قطعه ادبیشان به نام دلم برای پروانه می سوزد رادر 9سالگی نوشتند. در سال 1347 ازدواج نمودند و حاصل ازدواجشان دو فرزند به نامهای بابک و بهارک شد. سه سال مشغول به فراگیری علوم دینی در حوزه علمیه آب منگل در کرج شدند . با پشتکار و علاقه ای که به خواندن و نوشتن کتاب داشتند اولین کتاب خود را با عنوان بازگشت به خوشبختی منتشر ...
پنجره
با صدای آرام مادر، که طنین سالهای خستگی است، نام خود را میشنوم. از پله به زیر میآیم و چشمم بر توده اثاث پیچیده ثابت میماند. اثاث در کارتنهای جداگانه برای حمل آماده هستند. صدا در اتاقی خالی میپیچد، همه چیز برای رفتن و نقل مکان آماده است. تا دقایقی دیگر باید از این خانه برویم. خانهای که خاطرات کودکیام ...
باران
رز کبود
مات و مبهوت چشم به دهان پسرعمو رسول دوخته بود که داشت با آب و تاب خبر معاون سیاسی شدن آقا نعیم را تعریف میکرد و از او متعجبتر خانم و آقای رازقی بودند که با نگاه ناباور خود به رسول چشم دوخته بودند. نعیم و معاون سیاسی! رسول وقتی از سخن بازایستاد رو به عمویش کرد و پرسید: ـ ...