رمان خارجی

زن در ریگ روان

(Suna no onna the woman in the dunes)

داستان مردی است که همراه زن جوانی در ده ساحلی دور افتاده‌ای ته گودال پهناور شنی گیر افتاده است. در این گودال هر دم خطر ریگ روان که باد آن را می‌آورد تهدیدشان می‌کند. این رمان به نحو چشم‌گیری عناصر داستان دلهره‌آور را با اصول رمان‌های اگزیستانسیالیستی معاصر درهم می‌آمیزد. «این رمان خصوصیت اسطوره‌های بزرگ را دارد که با دقت داستان‌های واقعی روایت می‌شود. استعدادی را نمایان می‌کند که محدود به مرزهای جغرافیایی نمی‌شود. دستاوردی است عظیم.»

نیلوفر
9789644482229
۱۳۹۱
۲۴۰ صفحه
۱۴۹۵ مشاهده
۸ نقل قول
کوبه آبه ۷ رمان کوبه‏آبه در 1924 در توکیو به دنیا آمد، اما در موکون منچوری بزرگ شد. پدرش در آنجا پزشک بود و عضو دانشکده‏پزشکی. کوبه آبه در جوانی به ریاضیات و گردآوری حشرات، و همچنین به آثار پو، داستایوفسکی، نیچه، هایدگر،یاسپرس و کافکا علاقه‏مند شد. در 1948 از دانشگاه توکیو در رشته پزشکی فارغ التحصیل شد، اما هرگز طبابت نکرد. در همان سال (1948) نخستین کتابش، علامت جاده در انتهای خیابان، را منتشر کرد. در 1951 مهم‏ترین جایزه ادبی‏ژاپن، جایزه آکُتاگاوا را ...
دیگر رمان‌های کوبه آبه
دوستان
دوستان مادربزرگ: جمع کردن ظرف‌ها با من! مرد: اصلا شما عوضی‌ها کی هستین؟ پسر کوچک: (با لحنی گستاخانه) یه بار واسه همیشه می‌گم و تمام... مهم‌ترین درس زندگی واسه آدم،‌ کنار اومدم با دیگرونه. آدمی که با بقیه کنار بیاد، از پس هر چیر دیگه‌ای هم برمی‌آد. پسر بزرگ: تحقیقات ثابت کرده که طبق آمار اکثر جنایت‌کارها خوی ضد اجتماعی دارن. ...
مردی که به عصا تبدیل شد
مردی که به عصا تبدیل شد کوبه آبه 3 نمایش‌نامه این کتاب را نمادی از تولد زندگی و مرگ و پیوند آن‌ها را بازیگری که در سه نقش چمدان، بوکسور و مردی که به عصا تبدیل شد ایفای نقش می‌کند. مردی که به عصا تبدیل شد اولین بار در سال 1969 به روی صحنه رفت و کوبه آبه خود کارگردانی و تهیه‌کنندگی و همسرش ماچی طراحی ...
جناب روح (نمایش‌نامه‌ای در 3 پرده)
جناب روح (نمایش‌نامه‌ای در 3 پرده) ابا:‌ (با لبخند) کارآفرین؟! قشنگ بود! البته کلمه گنده‌ایه برای من... راستش تو خودت یه جورایی کارآفرینی. در ضمن جوون هم هستی. روح... و از اون مهم‌تر: عکس آدم‌های مرده... بله! تو آدم با استعدادی هستی. شک ندارم که می‌تونیم از این قضیه کلی پول به جیب بزنیم...
قتل غیرعمد
قتل غیرعمد صدای اگوچی: (نالان و نفس‌نفس‌زنان) بذارین برم... آخ... درد داره... بذارین برم. رئیس آتش‌نشانی: همه زدنش؟ فقط یه ضربه کافیه‌ها، اما همه باید شریک باشن. صدای اگوچی: (ضعیف و نالان) بذارین برم، ممکنه؟ معذرت می خوام. بذارین برم... خیلی درد داره. رئیس آتش‌نشانی؛ همه ما توی این ماجرا با هم هستیم. هیچ‌کس حق نداره شونه خالی کنه. و...
دفتر یادداشت کانگورو
دفتر یادداشت کانگورو صفیر سوت قطار. ترمز گوشخراش چرخ‌ها و توقف کامل تخت. تا پتو رو زدم کنار، زوزه باد خفه شد، انگار تو گوشم پنبه کرده بودن. ولی راحت می‌شنیدم و مشکلی نداشتم. تختم رسیده بود به سکوی ایستگاه. اون‌جا یه نور خفیف هم دیده می‌شد. این راه ‌آهن گمونم از خیلی وقت پیش تعطیل شده بود. با این که انواع و ...
مشاهده تمام رمان های کوبه آبه
مجموعه‌ها