رمان خارجی

سگ‌های ریگا (کاراگاه والاندر 2)

(Hunde von riga)

هوا داشت تاریک می‌شد که به شهر اوستاد رسید. نبش خیابانی که هتل کنتیننتال قرار داشت پشت چراغ قرمز ایستاد. فکر کرد دو مرد با کت و شلوار و کراوات، در یک قایق؟ چه معنایی می‌توانست داشته باشد؟ چیزی را دیده بود ولی درباره‌اش فکر نکرده بود. وقتی که دوباره به راه افتاد فهمید که قضیه چیست. این دو نفر قبل از آنکه در داخل قایق قرار بگیرند، مرده بودند. نمی‌توانست این را ثابت کند و دلیلی هم برای آن پیدا نمی‌کرد، ولی مطمئن بود که جسد آن‌ها را به داخل قایق حمل کرده‌اند.

هادی بنایی
هرمس
9789643634254
۱۳۹۰
۳۷۲ صفحه
۸۴۲ مشاهده
۰ نقل قول
هنینگ مانکل
صفحه نویسنده هنینگ مانکل
۱۵ رمان Henning Mankell was an internationally known Swedish crime writer, children's author and playwright. He was best known for his literary character Kurt Wallander.

Mankell split his time between Sweden and Mozambique. He was married to Eva Bergman, Swedish director and daughter of Ingmar Bergman.
دیگر رمان‌های هنینگ مانکل
سگی که به سوی ستاره‌ای می‌دود
سگی که به سوی ستاره‌ای می‌دود جوئل قهرمان داستان، تک و تنها با پدرش در یک محیط جنگلی سرد و کوچک در منطقه‌ای در شمال سوئد زندگی می‌کند. رویاهای او درباره دریاهای گرم و روزهای زیبای بهاری با دیدن یک سگ خاکستری شکل می‌گیرد که از نگاه خیال‌پرداز او به سوی ستاره‌ای در آسمان می‌دود.
پنجمین زن
پنجمین زن بازرس کورت والندر به‌ تازگی از تعطیلات بازگشته و پس از این سفر لذت‌بخش با اشتیاق فراوان به برنامه‌هایی که برای آینده در سردارد، می‌اندیشد. پاییز از راه رسید و والندر امیدوار است که روزهای آرامی در پیش‌رو باشد. اما در پی ناپدید شدن و به قتل رسیدن یک پرنده‌شناس پیر و پس از آن ناپدید شدن یک گل‌فروش این ...
بازگشت استاد رقص
بازگشت استاد رقص مرگ دردناک مولین بازرس پلیس در حاشیه جنگل جایی که سال‌های بازنشستگی را در آن جا می‌گذراند همکار جوان او را وا می‌دارد که روز‌های مرخصی را به جای استراحت در جستجوی قاتل و انگیزه قتل بگذراند. او در پیگیری این ماجرا درمی‌یابد در پس چهره مولین پیر با آن خونسردی و صمیمیت یک جانی پنهان شده است. نویسنده به این ...
من می‌‌میرم اما یادها می‌ماند
من می‌‌میرم اما یادها می‌ماند آیدا، وقتی مرا همراه خود پای درخت انبه‌اش بد که در میان درختان موز پنهان شده بود، چه چیزی برای من تعریف کرد؟ او خیلی خجالتی بود و چند کلمه بیش‌تر حرف نزد. من فکر می‌کنم او با این درخت که کاشته بود احساس پیوند و یکی شدن داشت. درخت انبه هم مثل آیدا نونهال بود. به گمان‌ام می‌خواست به این ...
گربه‌ای که عاشق باران بود
گربه‌ای که عاشق باران بود معمولا لوکاس خم می‌شد و در حالی که گربه غریبه را توازش می‌کرد می‌گفت: به او بگو که همه چیز خوب و روبراه است. تمام کسانی که لوکاس را می‌شناختند می‌دانستند که او گربه‌ها را خیلی دوست دارد. حتی اگر گربه‌ای زشت و بداخلاق هم بود، لوکاس خم می‌شد و نوازشش می‌کرد. حتی کسانی فکر می‌کردند لوکاس می‌تواند با گربه‌ها صحبت ...
مشاهده تمام رمان های هنینگ مانکل
مجموعه‌ها