۱۸ رمان
نسرین قديرى متولد چهارم خرداد ماه سال 1331 در شهر تهران و فارغالتحصيل مهندسى كشاورزى از دانشگاه شيراز است. وى پس از اينكه فرزندانش به حدى رسيدند كه ديگر به او وابسته نبودند و هر كدام روى پاى خود ايستادند، براى رفع تنهايى و ارضاى اين حس درونى، دست به قلم برد. او درباره شروع به كارش مىگويد: «خواهرم پس از خواندن رمان خانم حاج سيد جوادى با توجه به زمينهاى كه من در نوشتن انشا داشتم و داشتن قدرت ...
پاییز من بهار تو
نگاهش کرد: شاید به اندازه لازم آنقدر ساده به نظر میرسید که بتواند همراه خوبی برای او باشد. اگرچه زندگی همواره در مسیری که ما تصور میکنیم جریان ندارد. آدمها در موقعیتهای مختلف شخصیتهای متفاوتی بروز میدهند: امروز همراه توست و فردا در شرایطی دیگر آدم دیگری است با خواستههای متفاوت! با طراوت بهار میآید با خزان پاییز رنگ عوض ...
مردان غریب من
اوخر شهریور بود و نشانهةای پاییز روی درختان خودنمایی میکرد. نسیم آرامی میوزید که خون به دل نیاز میکرد. برای او نسیم پاییزی همیشه بوی دوری و تنهایی میداد. هر چه سعی میکرد در دقایق آخر چهرهای شاد و متبسم داشته باشد، موفق نمیشد. امید دست او را گرفته بود و گویی قصد رها کردن آن را نداشت.
نسرین
قبل از آن که ببیند او را محکم ایستاد و گفت: نه!
ولی روزی هم که گفت: آری تاوان حرفها و رفتارهای بسیاری را داد.
با خود نجوا کرد: او از عشق چه میفهمد که بهایی برایش بپردازد؟
و باز آن هنگام که گفت: نه! استوارتر از قبل ایستاد و گرهی تقدیرش را در گوشهای دیگر یافت، آن جایی که هیچکس فکرش را ...