رمان ایرانی

اما... دوستان عزیز، با تواضع تمام بگویم ادبیات که از چشم و جان خواننده به نظر دلنشین و زندگی‌بخش می‌آید، در جاری شدنش از جان و دست نویسنده، بسی که جان‌فرسا و هلاکت‌بار است. دست کم در تجربه شخصی می‌توانم بگویم آن‌چه مرا از پای درمی‌آورد، ناممکن بودن نوشتن است. وقتی به ناچار شروع می‌کنم به نوشتن، چنان است که گویی به دوزخی وارد می‌‌شوم، شاید به امید آن‌که بهشت‌واری برآورم. اما غالبا درون دهلیزهای آن درمی‌‌مانم. و چون سرانجام از آن دهلیزها می‌گذرم با صرف سال‌های عمر، از پس چندی که برمی‌گردم و به حاصل کارم می‌نگرم ـ حقیقت این است که غالبا احساسی ناخوشایند دارم. پس گاهی به صرافت می‌افتم که دورش بریزم یا که بسوزانمش. اما عمری که در پای آن ریخته‌ام چه می‌شود؟ بنابراین با بی‌رحمی به جراحی و تراشیدن و ساییدن همان‌چه می‌پردازم که در لحظات نوشتن شوقی جان سوز به آن همه داشته‌ام. و این جرح و تعدیل بیشتر نابودم می‌کند. نمونه‌اش همین کاری که در دست دارم که در مسیر تراش و سایش‌ها از بیش از هفت نام گذر کرد تا سرانجام در سلوک قرار بیافت.

چشمه
9789643623197
۱۳۸۶
۲۱۶ صفحه
۱۵۴۱ مشاهده
۲ نقل قول
نسخه‌های دیگر
محمود دولت‌آبادی
صفحه نویسنده محمود دولت‌آبادی
۴۴ رمان محمود دولت‌آبادی، ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در دولت‌آباد شهرستان سبزوار به دنیا آمد. دولت‌آبادی مشاغل مختلفی را تجربه کرد. کار روی زمین، چوپانی، پادویی کفاشی، صاف کردن میخهای کج و بعد به عنوان وردست پدر و برادر به عنوان دنده پیچ کارگاه تخت گیوه کشی، دوچرخه سازی، سلمانی و.... بعدها تمام مشاغلی که او در دوران نوجوانی و جوانی خود تجربه کرد، در آثارش نمود یافت. دولت‌آبادی ابتدا راهی مشهد و آنگاه تهران شد و در این دوران باز هم مشاغل دیگری نظیر ...
دیگر رمان‌های محمود دولت‌آبادی
روزگار سپری شده مردم سالخورده (3 جلدی)
روزگار سپری شده مردم سالخورده (3 جلدی) باد وزان است و او را دم به دم فتیله می‌کند و وا می‌داردش که روی از جهت باد بگرداند و باز همچنان پیش برود و پیش برود تا در جایی، در خم تپه‌ای، ریگی، یا در کف یک دق، یا کنار بوته‌ای کلخچ مادرش را بیابد. چون سامون یقین دارد که مادرش در پی او به راه افتاده است. ...
گل‌دسته و سایه‌ها
گل‌دسته و سایه‌ها از همان ساعت اولی که رسید پا به صحن گذاشت سخت به کار چسبید و جلوه‌اش را به حدی رساند که میرزا موسی او را «فرزند» صدا می‌زد و سید اگر نصف شب، شیر مرغ و جان آدمیزاد می‌خواست میرزا موسی برایش فراهم می‌کرد. سید انگار از هوا افتاد و خودش را روی یک جوال جواهر یافت. بختش بود و ...
کلیدر 3 و 4 (5 جلدی)
کلیدر 3 و 4 (5 جلدی) کلیدر نام رمانی به قلم محمود دولت‌آبادی است. نام این رمان از روستایی در بخش سرولایت شهرستان نیشابور در پایکوه حیدری گرفته شده که حوادث برخی از قسمت‌های این رمان در آن رخ می‌دهد. زندگی عشایری شرح داده شده در رمان کلیدر و نیز نگاه سنتی به شخصیت‌های رمان آن را به صورت رمانی کلاسیک درآورده است. این رمان شامل ...
طریق بسمل شدن
طریق بسمل شدن همین‏ها، این‏ها، نمی‏بینی‏شان؟ تو نمی‏بینی؟ همه هستند، همه هستند. نمی‏بینی‏شان؟ کفن و قمقمه. نگاه کن، نگاه کن! «تشنه‏ای، تو تشنه‏ای برادرم. بنوش آب!» نگاه کن، نگاه کن! چه رستخیز روشنی! منم، تویی و دیگران. تویی، منم و دیگران. چه رستخیز روشنی. کلاه‏‏خود و چکمه و یراق. یکی به آفتاب می‏دهد سلام، یکی به آب. یکی به آسمان نیاز می‏برد، یکی ...
مشاهده تمام رمان های محمود دولت‌آبادی
مجموعه‌ها